لودمیلا پتروشوسکایا، نویسنده و نمایشنامهنویسی است که به عنوان یکی از بزرگان ادبیات روسیه از او نام برده شده.
در سیاست، ساز مخالف میزند و شاید برای همین است که پس از مرگ آلکساندر سولژنیتسین او را معروفترین نویسنده زنده روسیه میدانند.
سالها ک.گ.ب او را زیر نظر داشت و کارهایش منتشر نمیشد چون خطرناک به حساب میآمدند.
در مصاحبهای گفته است روزی در زمان شوروی سابق در حال مکالمه تلفنی با دوستش بوده که از او پرسیده ساعت چند است و صدایی بیگانه پاسخ داده که یک ربع به یک. لودمیلا همچنین گفته برخی مواقع سر فردی که شنود میکرده، فریاد کشیده.
لودمیلا نویسندهای معمولی نیست.
عادی نبودن او را شاید از روی عنوان کتابهایش هم بتوان فهمید. او پس از ورود به هفتاد سالگی تصمیم گرفت کمتر بنویسد. دلیلاش این بود که معروفترین نویسنده حال حاضر روسیه تصمیم گرفت که شانس خود را در عرصه دیگری بیازماید، خوانندگی کاباره.
او حداقل ماهی سه بار در کاباره برنامه اجرا میکند و کارهای ادیت پیاف از جمله آوازهایی است که دوست دارد بخواند.
خیلیها از این تصمیم لودمیلا خوششان آمد، قابل پیشبینی بود که گروه زیادی هم از این کار بدشان آمد.
منتقدان خواننده کاباره شدن لودمیلا میگفتند برای زنی در سطح او، خوانندگی در کابارهها کسر شأن است و این کار به موقعیت او و پیشینهاش لطمه میزند.
کارهای او به تازگی به انگلیسی ترجمه شدهاند. نیویورکر نوشت خواندن آثار لودمیلا پتروشوسکایا مثل خواندن افسانههای تولستوی است.
فضای داستانهای دو کتابی که به تازگی از او به انگلیسی منتشر شده، تیره و خاکستری است، فضایی که در شوروی سابق حاکم بود، اما این داستانها سرشار از طنز سیاهی هستند که خواننده را مجذوب خود میکنند.
در کتاب روزی، روزگاری زنی بود که تلاش کرد نوزاد همسایهاش را بکشد، با چندین داستان رو به رو هستیم. پدری تلاش میکند دختر از دست دادهاش را با خواب دیدن برگرداند، زن حسودی که بر این باور است نوزاد همسایهاش را کشته. در این داستانها به سختیها و محرومیتهایی که مردم تحمل کردهاند، اشاره شده است.
شخصیتهای این داستانها را افرادی تشکیل میدهند که ناامیدند، خوشحال نیستند، سرگرداناند و خواهان انتقامگیری. تنهایند و گرسنه.
دنیای عجیب و غریب داستانهای لودمیلا برخلاف فضای تیره، دوست داشتنی است.
نظر شما