روزگار ما، شاید دوران دُرشتی و قلدری باشد، اما دو حکایت شرقی از «نرمی» بخوانیم؛ یکی از چین و یکی از ایران.
هنگامی که آدمی به دنیا میآید، ضعیف و شکننده است
هنگام مرگ اما سخت و کرخت و بیحس است
درختی که رُشد میکند، تُرد و نازک و حساس است
اما وقتی که خشک و سخت میشود، میمیرد
دُرُشتی و سختی، همراهان ِ مرگند
نرمی و شکنندگی، نشانههایی از طراوت و تازگی ِ وجودَند
چون آنچه که سخت شده، هرگز پیروز نخواهد شد
برداشت آزاد از کتاب تائو ته چینگ
روزی ابوسعید ابوالخیر با جمعی، به آسیابی رسیدند. اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد. پس گفت: «میدانید این آسیا چه میگوید؟ میگوید که: تصوف آن است که من دارم؛ دُرُشت میستانم و نرم باز میدهم و گِرد ِ خود طواف میکنم، سفر ِ خود در خود میکنم تا آنچه نباید، از خود دور کنم. همهٔ جمع را وقت، خوش شد.»
از اسرارالتوحید
چهار ترجمه فارسی کتاب «تائو ته چینگ» اینجا و چند حکایت از «اسرارالتوحید» اینجاست.
—
گرم باش ای سرد تا گرمی رسد
با درشتی ساز تا نرمی رسد
مولوی
عکس و شعر عالی بود. البته این نگاه تلطف انگیز بیشتر در ادبیات ایران و منش شرقی دیده میشه.
گوشه عزیز خواندن تو و گوش دادن به تو یکی از معدود دلگرمی هایم در این روزگار بس سرد و تاریک است. گوشه ات همیشه گرم و دنج و آباد. من متون فارسی قدیمی را درست نمیفهمم. اگر برایت زحمتی نیست میتونی وبسایت یا ماخذی را معرفی کنی که معانی و تفاسیر اشعار و حکایات فارسی را هم در برداشته باشه؟
کتاب سیبیّ و دو آینه خیلی خوبه. از مجموعه دیویدیهای صوتی گنج حکمت هم گنج روز نیاز پیشنهاد میشه.
دو حکایت جالب بودن اما عکس و توضیحش خیلی تاثیر گذاره