مسافری را فرض کنید که در گُرگ و میش غروب، چشمش به نیزاری میاُفتد و تصمیم میگیرد با گِرهزدن نوک نیها به هم، آلونکی برای گذراندن شبش بسازد؛ فردا صبح، مسافر، گِرههای آلونک نیای را باز میکند و دوباره نیها به جای اول و نیزار به حالت وحشی قبلاش برمیگردد، بیآنکه نشانی از آلونک مسافر بهجا مانده باشد.
اما رد و نشانههایی از آن کلبه بر تن بعضی نیها مانده است و همینطور در خاطر مسافر و ذهن شما که این نوشته را خواندید.
وابی سابی در خالصترین و ایدهآلترین شکلش، دقیقاً درباره این ردپاهای ظریف و شواهد محو در مرزهای نیستی است.
کتاب وابی-سابی برای هنرمندان، طراحان ، شاعران و فیلسوفان بر خلاف اسم پر طمطراقش کتابیست ساده که میتواند زندگی و نگاه آدم را به دنیا عوض کند. به کمک این کتاب و سرفصلهای آن، با مفهوم وابی-سابی که حکمت ژاپنی است که چندان هم ترجمهپذیر نیست و یافتنی و درک کردنیست، کمی آشنا میشویم.
وابی-سابی را شاید بشود به «کوشر» یا «حلال» دانستن چیزها در میان باورمندان و مؤمنان به آیینهای مذهبی مختلف تشبیه کرد. وقتی اصول سادهٔ حکمت ِ وابی سابی را بدانیم، میتوانیم در طراحی یا شعر یا روابطمان با هستی و ساکنانش، از محک و معیار وابی-سابی استفاده کنیم.
پس شاید نباید اینقدر مطمئن، از نیستی حرف بزنیم؛ از کجا معلوم که رَد و زخمهای روی نیهایی که از کنارشان بیتفاوت میگذریم، نشانههای محوی از آلونک و زندگی شب گذشتهاش باشند؟ مرز نیستی و هستی دقیقا کجاست؟
وابی-سابی میگوید «همه چیز از نیستی میآید یا به سوی نیستی میرود». جهان ِ در حال نابودی، زایش هم دارد اما ما با نگاه و مشاهده سَرسَریمان قادر به تعیین اینکه چیزی در مرحله نابودی است یا زایش، نیستیم. فکرش را بکنید اگر ما فرق یک نوزاد پسر تازه بدنیا آمده خیس و درهم پیچیده و لقلقو را با یک پیرمرد در آستانه مرگ نمیدانستیم، ممکن بود نوزاد را موجودی در حال نابودی و رفتن به سوی نیستی بدانیم و پیرمرد ساکن وآرام را عین زندگی و هستی فرض کنیم. دانش، تجربه و شناخت ماست که اینجا به کمکمان میآید و میگوید این نوزاد با آنکه ظاهر لغزانتری به سمت نیستی دارد، از نیستی آمده و آن پیرمرد به سوی نیستی میرود؛ اگر این شناخت را از ما بگیرند، آیا میتوانیم با این اطمینان بگوییم که کدام از نیستی آمده و کدام به نیستی میرود؟
نیستی -نه آنطور که در غرب آن را فضای خالی میدانند- زنده و همراه با امکان و احتمال است. به عبارت متافیزیکی، وابی سابی میگوید کائنات در حال حرکت دائم و نزدیک شدن یا دور شدن از پتانسیل است.
مدرنیسم از وابی سابی ایده گرفته و شباهتهایی هم با هم دارند، هرچند که در بسیاری جاها کاملا در مقابل آن ایستاده:
مدرنیسم در برابر وابی-سابی
وابی-سابی | مدرنیسم |
---|---|
وابی سابی دنبال راه حل های شخصی و ویژه میگردد | مدرنیسم دنبال راه حل های جهانی و نمونه است |
متغیرهای یگانه | تولید انبوه و مونتاژگونه |
پیشرفتی وجود ندارد | ایمان به پیشرفت و تکامل |
حالنگر | آیندهمحور |
باور پایهای به کنترلناپذیری طبیعت | اعتقاد به کنترل طبیعت |
ایمان به طبیعت | پر و بال دادن و ایمان به تکنولوژی |
سازگاری مردم با طبیعت | سازگاری مردم با ماشین و دستگاهها |
فرمهای اُرگانیک (نَرم، شکلها و گوشههای سیال) | فرمها و شکلهای هندسی (تیز، دقیق، شکلها و حاشیههای معین) |
گرم | سرد |
معمولا تیره و کدر | معمولا روشن و براق |
کارایی و عملکرد چندان مهم نیست | اهمیت کارایی و عملکرد |
[alert type=secondary close=no]
جهان وابی سابی
[/alert]
اساس متافیزیکی
همه چیز از نیستی میآید یا به سوی نیستی میرود.
[alert type=secondary close=no]
ارزشهای معنوی
حقیقت از مشاهده طبیعت میآید.
«عظمت» در جزئیات ناچیز و نادیده گرفتهشده وجود دارد
وابی سابی ایدهای کاملاً مخالف ایده زیبایی غربی دارد؛ زیبایی غربی چیزی شاخص (مانومنت گونه) تماشایی و چشمگیر (spectacular که در گفتوگوهای روزمره توریستهای غربی زیاد میشنویم)
و پایدار و محکم است. وابی سابی چیزی نیست که ربطی به لحظه شکوفاشدن گـُلها در طبیعت داشته باشد وابی سابی در لحظه فرو رفتن آب در زمین زیر آن گـُل است، در لحظه فرو نشستن توفان یا لحظه جان گرفتنش. آن لحظه تلقین و الهام و سرآغاز.
وابی سابی درباره گلهای زیبا و چشمنواز، درختهای باشکوه یا منظرهها و چشماندازهای پررنگ و چشمگیر نیست. وابی سابی درباره کوچکها و خُردها و پنهانشدههاست، درباره چیزهای گذرا و یکروزه و تجربی است: چیزهایی که چنان نامحسوس و لطیف و دقیق و زیرک و ناپایدار و محوشوندهاند که به چشم پیش ِ پا نگر و سطحی و روزمره نمیآیند و برای او نامرئیاند.
وابی سابی شبیه داروهای هومیوپاتی در مقدار کم اثر میکند و با افزایش «دوز»، اثرش قویتر و پایدارتر میشود. هرچه چیزها به سمت عدم میروند، نفیستر و بدیعتر میشوند و اتفاقاً حضورشان قویتر میشود. چگونه است که وقتی کسی را از دست میدهیم، حضور نفیس و عالیاش را گاهی احساس میکنیم.
بنابراین برای تجربه وابی سابی باید سرعت را کم کنیم، صبور باشیم و دقیق و از نزدیک، نگاه کنیم.
شعر، از آنجا که خودش را به بیان احساس، قرض میدهد و آئینهوار، تصویرهایی قوی و «عظیمتر» از قاب ِ کوچک کلمهها را در زبان، نشان میدهد پیوند محکمی با وابی سابی دارد؛ به این شعر فوجیوارا تیکا نگاه کنید که البته ترجمهپذیر نیست اما سعی کردم برداشتی از آن را با هم شریک شویم:
تا چشم کار میکند هیچ گُلی نشکفته
هیچ برگ ِاَفرایی به تلألو ننشسته
تنها کلبهٔ ماهیگیری تنها
در گرگ و میش ِ ساحل
در این شامگاه پاییزی
زیبایی میتواند از دل زشتی بیرون بیاید
[/alert]
[alert close=no]
state of mind وضعیت ذهنی
پذیرش اجتنابناپذیرها
وابی سابی فهم و قدردانی از زیبایی زوال پذیر و ناپایداری ِ زندگی است. درخت باشکوه و انبوه از برگ تابستان، حالا در زمستان، تنها شاخههای لُخت و خشکی است که آسمان زمستانی از میانشان دیده میشود. آنچه که از کاخی بزرگ و چشمگیر باقی مانده و «این سبزهزاری که امروز تماشاگه ماست» روزی با علفها و خزهها پوشیده میشود و تصویری که وابی سابی به ما نشان میدهد، ما را وادار به اندیشیدن به ناپایداری و میرایی خودمان میکند و از یک سو غم و تنهایی ِ وجود و از یک سو حرکت دائمی همه چیز به سوی نیستی را پیش رویمان میگذارد که آسایشی هرچند تلخ به ما میبخشد که به هر حال، در این هستی، تنها ما نیستیم که به سوی نیستی میرویم و در این مسیر با همهٔ اجزای هستی و خود هستی همراهیم.
فهم و قدردانی از نظم کیهانی
[/alert]
حالا که با مفهوم وابی سابی آشنا شدیم، چه کنیم و چطور خودمان و زندگیمان را «وابی سابیزه» کنیم؟!
[alert type=secondary close=no]
جنبههای اخلاقی:
رهایی از شر آنچه غیرضروریست
وابی سابی یعنی طوری روی سیاره راه برویم که ردپای کمرنگ و سبُکی از ما به جا بماند و بدانیم چطور قدردان و تحسینگر ِ چیزهایی باشیم که در این مسیر با آن روبرو میشویم؛ صرف نظر از کم اهمیتی و پیش پا افتادگی ظاهری و زمان روبرویی.
وابی سابی به ما میگوید شیفتگی و تمایلمان را به موفقیت، ثروت، موقعیت و جایگاه، قدرت و تجمل کنار بگذاریم و از زندگی سبکبار لذت ببریم.
واضح است که زندگی وابی-سابیوار، نیاز به تلاش دارد و همراه با گرفتن تصمیمهای سخت است. وابی-سابی همانقدر که تاکید بر »تصمیمگیری» دارد، «تصمیمنگرفتن» را هم مهم میداند:
اجازه دادن به اینکه چیزها وجود داشته باشند، همین.
حتی در تُند و تلخترین سطح وجود مادی، ما همچنان در دنیای اشیا و چیزها زندگی میکنیم.
وابی سابی دقیقا درباره تعادل ظریف بین لذتی است که از چیزها میبریم و لذتی که از آزادی و رهایی از چیزها میبریم.
مثلا شاید رهایی از روابط پرشمار و مهمانیهای شلوغ، که بیشتر وقتش به حرّافی پشت سر دیگران و زُل زدن به صفحه نمایش تلفنها میگذرد.
تمرکز بر ذات به جای سلسله مراتب مادی
در مراسم معروف چای وابی-سابی در ژاپن، این مفهوم را بهتر میفهمیم؛ برای ورود به اتاق مراسم چای، ابتدا همه باید خم شوند یا از ورودی که مخصوصا کوتاه و کوچک طراحی شده -شبیه ورودی زورخانه های خودمان- به اتاق بخزند؛ نمادی از خاکساری و فروتنی.
جَوّ ِ درون اتاق، بر اساس تساوی انسانها طراحی شده. در اینجا «بالاتر/بهتر و پایینتر/بدتر» پذیرفته نیست. دانشجویان فقیر، تُجار ثروتمند، و رهبران قدرتمند مذهبی که بیرون از اتاق به وضوح متعلق به طبقههای مجزای اجتماعی هستند، در اتاق چای، برابرند. اشیای درون اتاق چای، اغلب گِلی یا بامبویی هستند و از طلا و نقره و الماس خبری نیست. در وابی-سابی «قیمتی» وجود ندارد چون قیمتی یعنی «ارزان و کمقیمت»ی هم وجود دارد. وابی-سابی اساسا اعتقادی به وجود «کم قیمت/ پَست» ندارد.
[/alert]
[alert close=no]
کیفیت مادی:
روند طبیعی
آنچه که زنگ میزند، کِدِر میشود، زنگار میبندد و گَرد ِ زمان بر آن مینشیند، آنچه شکستنیست، آنچه تَرَک برمیدارد یا تَرَک برداشته، آنچه باد و باران و خاک و آفتاب خورده.
یک بطری پلاستیکی که میلیونهاسال در طبیعت میماند، وابی سابی نیست چون در روند (پروسه) غیر طبیعی ساختهشدهاست. همین بطری، وقتی با الهام از طبیعت، مثلا با استفاده از الیاف خوشه برنج ساخته شود، وابی-سابی است.
بی قاعده و نامنظم
از آنجا که ما مثلا در طراحی یک کاسه «میدانیم» چه عناصری «درست» هستند و باید رعایت شوند، وابی-سابی اعتقادی به این نظم و پیش فرض ندارد و اتفاقا راه حل «غلط» را پیشنهاد میکند. اشیای وابی سابی اغلب ابتدایی، تک و تنها و نه به صورت سری سازیشده، دستساز و حتی با کاستیهایی همراهند که مردم، آنها را «زشت» میدانند. گاهی ممکن است ترمیم شده باشند مثل کاسهای که بندزده شده یا بر اثر حادثهای شکسته. یا پارچهای که به کمک نرم افزاری کامپیوتری با نقش و نگارهای تصادفی طراحی شده.
روایتهایی از یک مثال وابی-سابی برای فهم بهتر بینظمی وجود دارد، مثل اینکه ریکیو، استاد بزرگ وابی سابی به پسرش گفت زمین باغ را از برگها یا شکوفههای گیلاس پاک کند، پسر باغ را کاملا تمیز کرد طوری که هیچ برگی روی زمین نماند. پدر آمد و با دست، شاخهای را تکان داد تا چندتایی برگ روی زمین بریزد.
آن همسایهٔ وسواسی که هر جمعه با ماشین چمنزنی چمنهای خانهاش را با دقت یک میلیمتر کوتاه میکند یا با علفکُشهای شیمیایی، دانهدانه علفهای هرز را هر هفته میکُشد، ظاهرا علاقهای به وابی سابی ندارد و آن را بیخود میداند.
صمیمی
اشیای وابی سابی معمولا کوچک و جمع و جور و آرام و درونگراهستند. آنها ما را فرا میخوانند: نزدیک شو، لمس کن، درگیر شو. این اشیا الهام بخش ِ کاستن از فاصلهٔ روانی بین ِ اشیا و چیزهای دیگر هستند؛ بین اشیا و انسان
اتاقهای کوچک ِ مراسم چای با سقفهای کوتاه – درست برعکس بیشتر مکانهای مذهبی – با پنجرههای کوچک، ورودیهای باریک، و نور بسیار کم و فضایی دخمه و رَحِموار، مثالهایی برای صمیمیت وابی-سابیگونه است؛ دنیایی مجزا در کنار هم: ناکجا، هرجا، همهجا.
بیتکلُف
چیزهای وابی-سابی فریاد نمیزنند «من مهمم» و نمیخواهند در مرکز توجه باشند. در عوض، فهمیدنی و بیادعا و سادهاند و با اینحال، بیحضور یا ناتوان و بیرمق نیستند.
اشیای وابی سابی باید در معرض تماس ِ بیواسطه باشند و لمس شوند، نه در موزهها و قفسهای شیشهای ِ قفلخورده. این چیزها نیازی به تایید بازار و همراهی با معیارها و فرهنگ آن ندارند. اگر نامی از سازندهشان یا شخصیت سازنده هم در کنار یا رویشان نباشد، بیشتر وابی-سابیاند.
زمینی
از آنچه که از زمین میآید و در طبیعت وجود دارد ساخته میشوند.
تیره و کدر
زنگار و تیرگی آنها اشارهای به اینست که از نیستی آمدهاند یا به سوی نیستی میروند. طیف بی پایانی از خاکستری و سیاه، قرمزی که تیره شده یا آبی که زنگار گرفته و …
پارچه کتان سفیدگری نشده و کاغذ کاهی بازیافتی مثلا.
ساده
سادگی، هستهٔ چیزهای وابی-سابیست. البته که نیستی، سادگی ِ غایی و نهایی است. اما پیش و پس از نیستی، سادگی، چندان آسان نیست. همانطور که در آمادهکردن چای گفتهاند:
آب بیار، هیزم جمع کن، آب را بجوشان، چای را دم کن و به بقیه بده. بیش از این، آنچه که انجام میدهیم، به ابتکار ما ربط دارد؛ مثلا قوری خوشگل یا گران و خاص «لایک خور»مان را میآوریم که البته اشکالی هم ندارد اما دیگر از مفهوم وابی-سابی خارج شده.
[/alert]
[alert type=secondary close=no]
حقیقت از مشاهدهٔ طبیعت میآید
ژاپنیها هرجا که توانستهاند، با ایمان به کنترلناپذیربودن طبیعت، تلاش کردند طبیعت را کنترل کنند؛ زمستانهای خشک و سرد و تابستانهای گرم و مرطوب و سالی که به طور میانگین هر سه روز یک بار، باران دارد. تازه در فصل بارانهای موسمی اوایل تابستان، همهچیز حدود ۶ هفته در مِه فرو میرود. ژاپنیها در برابر زلزله، فَوَران آتشفشان، سونامی و رانش گاه و بیگاه زمین، کارهایی انجام دادهاند اما در برابر نیروی عظیم طبیعت ناچیز است. ژاپنیها به خصوص به طبیعت اعتماد ندارند اما از آن یاد گرفتهاند. سه تا از روشنترین درسهایی که ژاپنی ها از هزاران سال تماس با طبیعت یادگرفتهاند، در حکمت وابی-سابی وارد شدهاست:
۱- همهچیز ناپایدار و موقتی است
حتی چیزهایی که به نظر، سخت و محکم و بیجان میآیند، چیزی بیش از «توهم» پایداری و جاودانگی نیستند. ممکن است چشمبند ببندیم یا حواسمان را پرت کنیم، وقتی کسی را از دست دادیم، جسمی یا رابطهای، با کلکهایی مثل تماشای صد قسمت از فلان سریال یا نوشیدن الکل سنگین و … وانمود به فراموشی بکنیم اما همهٔ اینها در پایان، به چیزی ختم نمیشود و به جایی نمیرسد. همهچیز فرسوده میشود. سیارات و ستارهها، حتی چیزهای نامشهود مثل اعتبار، میراث خانوادگی، حافظهٔ تاریخی، قواعد علمی، قضایای اثباتشدهٔ ریاضی، هنر زیبا و ادبیات، حتی در شکل دیجیتالش، همه آرام آرام در فراموشی و عدم، محو میشوند.
۲- همه چیز ناقص و ناکامل است
آنچه که «وجود» دارد بینقص نیست. اگر واقعا دقیق و از نزدیک نگاه کنیم، این نقصها را میبینیم. تیغ تیزی که زیر میکروسکوپ دیده شود، تورفتگیها و اعوجاج ِ لبهٔ تیغ ِ بهظاهر صاف و بی نقص را نشان میدهد.
آنکه کامل شده، مرده است، سنگی که کف رودخانه صیقل خورده، روزی که کاملا صیقلی شود، پودر میشود و گَردی در آب یا غباری در هوا میشود.
وابی -سابی شاید آنجایی به کمکمان بیاید که غم از دستدادنی سهمگین، وجودمان را گرفتهاست، در آن لحظهای که نه حرفهای پیچیده، نه مذاهب و نه هیچ فرد دیگری نمیتواند به ما کمک کند. در چنین لحظه سهمگینی، برگی که از درختی میافتد، قطره آبی که در خاکی فرو میرود یا سنگی که کنار جویی آرام آرام فرسوده میشود، به یادمان میآورد که نیستی، فضای خالی و درماندهای که تصورش را می کنیم، نیست؛ آنجایی که میگوید «همه چیز از نیستی میآید و به نیستی میرود» که اگر کلمه نیستی را با «خدا» عوض کنیم، میشود همان انالله و انا الیه راجعون.
۳- همهچیز ناتمام است
همهچیز، شامل خود جهان، در یک موقعیت دائمی و بیپایان ِ بودن یا حلشدن است. اغلب، ما به طور قراردادی لحظهها را «تمامشده» یا «کاملشده» مینامیم.
اما کِی بالاخره سرنوشت یک چیز، به باروری و ثمر نهایی میرسد؟ آیا گیاه، وقتی کامل میشود که گُل دهد؟ یا گل به دانه بنشیند؟ دانه جوانه بزند؟ یا وقتی که برگ و بار گیاه، روی زمین بپوسد و به خاک برگردد؟
مفهوم «تکمیل» و «اتمام» هیچ پایه و جایی در وابی-سابی ندارد.
[/alert]
کمک به درک بهتر عبارت ترجمهناپذیر وابی-سابی
وابی مربوط میشود به | سابی مربوط میشود به |
---|---|
یک راه زندگی، یک مسیر فکری و معنوی | اجسام مادی، هنر و ادبیات |
درونی، ذاتی و معنوی، ذهنی | بیرونی، ظاهری، عینی |
ساختمان فلسفی | یک آرمان و ایدهآل زیباییشناسانه |
امور فضایی (منظور، بُعد فضاست در برابر بُعد زمان) | امور زمانی (بُعد زمان) و دنیوی |
نظر شما