اولین کتاب کارول ریفکا برانت، کتابی است درباره روابط خانوادگی، غم از دستدادن نزدیکترینها و شکل گرفتن دوستیهای تازه… درباره حسادت، عاشق فرد اشتباهی شدن و درباره شکست و ناکامی؛ شاید کلیشهای به نظر برسد اما نیست.
جون البوس، راوی داستان به گرگها بگویید من خانه هستم نوجوان ۱۴ ساله خجالتی است که دوست نزدیک و صمیمی ندارد، او و خواهرش «گرتا» که از او بزرگتر است، با هم نمیسازند. تنها فردی که با او رابطه خوب و دوستانهای دارد، داییاش است. «فین وایس» نقاش مشهوری است. جون با او راحت است و در کنار او خود واقعیاش است. «فین» محرم اسرار و بهترین دوست اوست.
اما «فین» در حال مرگ است. دلیل مرگش ایدز است و قبل از مرگ میخواهد پرتره جون و گرتا را بکشد. نقاشیای که فین کشیده نقش مهمی در داستان دارد. نام کتاب از این نقاشی گرفته شده است؛ گرگها به افکار و تصورات منفی آدمها برمیگردد…
جون در مراسم خاکسپاری، متوجه مردی میشود که پس و پشتها ایستاده و نزدیک نمیشود. چند روز بعد جون بستهای دریافت میکند که قوری قشنگی از آپارتمان فین است. نامهای هم در بسته است که مردی غریبه خواهان دیدار با جون میشود.
جون به دیدار او میرود. «توبی» دوست پسر «فین» بوده. مادر جون نمیخواهد دخترش با توبی هیچ تماسی داشته باشد و درباره فین و مرگش صحبت کند.
توبی به جون کتابی میدهد که فین پیامی در آن نوشته. فین از او خواسته تا مراقب توبی باشد چون او دوست و آشنایی ندارد.
توبی هم پیام مشابهی از فین گرفته.
اما چرا مادر جون رابطه خوبی با برادرش نداشت و اینقدر سرد نسبت به مرگ او رفتار میکند؟ چرا رفتار گرتا نسبت به جون این قدر سرد است؟
داستان پیچ و خمهای فراوانی دارد. .
کتاب در ژانر ادبیات کودک و نوجوان است و مسایلی مثل همجنسگرایی و ایدز را مطرح میکند. مسایلی که هنوز بسیاری از خانوادهها از صحبت در مورد آنها طفره میروند.
یکی از بزرگترین افسوس های من اینه که هیچوفت فرصت نخواهم داشت همه کتاب هایی که دوست دارم رو بخوانم.
الان این کتاب ترجمه شده؟
نه، این کتابها رو در بخشی به نام پیشنهاد ترجمه به فارسی معرفی میکنیم