«من از چیزهای از قبل هماهنگشده، از خیابانهای اصلی، از جمعهای هُنری، از خانواده، از فرهنگ غالب و از هر آنچه جامعه تولید میکند، مُهر میزند، تعیین میکند و حکم میدهد، فرار میکنم.»
این را سائول (سُال) اِستاینبِرگ، کاریکاتورساز و طراح میگوید که یکی از طنزنگاران برجسته سَده بیستم است. کسی که کشورش، رومانی را ترک کرد تا در دانشگاه پلیتکنیک میلان، معماری بخواند، اما دنیای معماری ایتالیایی هم جوابگوی آنچه درونش میگذشت، نبود.
همه دنیای او در «مدادها» خلاصه میشد و دغدغهاش این بود که چرا بقیه مثل او، دیوانگیها، توهمها، پوچیها و تهیبودنها را نمیبینند:
«هر انسانی باید تمدن خودش را بسازد. این تمدن از فرار از آنچه به تو داده شده، شکل میگیرد.»
استاینبرگ (استینبرگ) با شروع جنگ جهانی دوم به نیروی دریایی ایلات متحده پیوست و سالها سفر کرد، آدم دید، ایده پیدا کرد و وقتی در آمریکا اقامت گزید، خودش را صفر کرد:
«این واقعا راه سالمی برای حیات هنرمند است که خودش را دوباره بسازد و هر چه داشته زمین بگذارد و از اول شروع کند. من با مهاجرت از کشورم، از درون خودم هم مهاجرت کردم.»
او چند دهه از طراحان برجسته مجله نیویورکر شد. ذهنش دنبال چیزهایی بود که بقیه کاریکاتورسازها را مبهوت میکرد؛ اینکه چرا احساسهای
مرئی، واضح و واقعی جایی در جامعه ندارند؟ و چرا هرچقدر جامعه منظمتر باشد، آدمها به نقاب بیشتری احتیاج پیدا میکنند؟
نقاب شادی، جوانی و برونگرایی… که هر روز باید در جامعه بر صورت زد، در طرحهای او پررنگتر شد. او در کارتونهایش نشان میداد، اگر آدمها در یک دستهبندی جای نگیرند، چطور طرد میشوند و چگونه جامعه را گیج میکنند؟
سائول استاینبرگ ۱۹۱۴-۱۹۹۹ رومانی- آمریکا
نظر شما