«مکزیک کشور سوررئالی است؛ همزمان همهچیز دارد و هیچچیز ندارد. رگهایش مثل انسانی که بدنش باز شده، قابل دیدن است.»
این چکیده نگاه سانر مکزیکو، نقاش و هنرمند گرافیتی است؛ بچه مکزیک و بزرگشده با آثار و هنرهای خیابانی. کسی که میگوید، ترکیببندی و رنگ برایش مهم است: «اول میخواستم خودم را درک کنم تا حرفهایم را بزنم. باید بدانی کی هستی و چه میخواهی تا از درونت چیزی برای هدیه به مردم پیدا کنی.»
سانر مکزیکو معتقد است:
«گرافیتی کاری است که میتوانیم آن را به شکل قانونی یا غیرقانونی انجام دهیم. یک بخش عمومی را میگیرید و چیزی را با بقیه سهیم میشوید و میخواهید چیزی را خلق کنید برای حمایت از یک جنبش یا ضد یک سیستم و دولت. همان کاری که بسیاری از سیاستمداران انجام میدهند اما با روشهایی دیگر که خیلی از مردم نمیفهمند. اما مردم گرافیتی را درک میکنند. اعتراض و درد و پیام شما را میفهمند و دوست دارند مقابل چشمشان باشد.»
سانر مکزیکو، از سنت مشهور و متداول مکزیک در هنر و بافت و نقاشی استفاده میکند و سراغ شخصیتها و قهرمانهای اسطورهای محلی کشورش میرود تا با کمی شوخطبعی داستانش را روایت کند.
او ماسک و عروسک هم میسازد. میگوید یک روز ماسکها را به عنوان سمبل، کشف کرده و از آنجایی که فکر میکند همه آدمها ماسک روی چهرهشان دارند، به آن علاقهمند شده:
ما ماسک واقعی روی صورتمان نمیزنیم اما به هر حال هر روز ماسک میپوشیم چون نمیتوانیم همه آنچه را که هستیم، نشان دهیم. یک آدم ساختگی، جعلی و همیشه در حال وانمود کردن، هستیم که البته در خلوت، برای خودمان واقعیایم.
عالیه! عالی!!!