شاید اگر آن روز زمستانی در سال ۱۹۴۲میلادی خانواده «اساوا» در کالیفرنیا در «بازداشت دستهجمعی ژاپنیهای آمریکا» به اردوگاه زندانیان ژاپنی-آمریکایی ایالت نیومکزیکو فرستاده نمیشد، دختر نوجوان آن خانواده امروز یکی از بزرگترین هنرمندان و مجسمهسازان جهان نشده بود. «روث اساوا» که در کالیفرنیا به دنیا آمده بود، مثل هزاران ژاپنی دیگر در آمریکا، در واکنش به حمله ژاپن به پرل هاربر، به اردوگاه مخصوص نگهداری از ژاپنیها بُرده شد.
او در شانزدهسالگی در همین بازداشتگاه با جمعیت مکزیکیتبار، آشنا شد. در همان روزهایی که از دیدن پدرش محروم بود و مثل یک اسیر جنگیُ بهتزده و حیران روزگار را میگذراند، غرق فرهنگ، ادبیات و هنر اسپانیایی زبانهای منطقه شد و فهمید در زندان میتواند هنر را کشف کند. به هر چه نگاه کرد، در همان محیط بسته الهامبخشش شد و درک کرد، نزدیکترین چیزها به هنر، واقعیتهای عادی زندگی است؛ مثل سبدبافی بومی مکزیکی که به ایده اصلی قلاببافی سیمی او تبدیل شد.
«من هیچکس را به خاطر آن روزها سرزنش نمیکنم. گاهی اتفاقهای خوب و سرنوشتساز زندگی از نامُلایمات، رنجها و مشقتهای زندگی میآیند.»
روث اساوا، بعد از آزادی از این اردوگاه، دانشگاه رفت، هنر خواند و به مکزیک سفر کرد و از نزدیک با هنر مکزیکی روبهرو شد. او پس از سالها نقاشی و طراحی، متوجه شد با استفاده از سیم گالوانیزه و ساختن فرمهای منحصر به فردی که وابسته به هیچچیز نیستند، راحتتر میتواند کار کند و حسش را نشان دهد، چون درون و برون چیزی که با این مفتولهای فلزی میساخت، یکی بود. بُعد داشت، قابل تغییر بود و میتوانست به جای نقاشی و مجسمهسازی سنتی همه آنچه را میخواست، در فضا معلق کند.
مجسمههای نامتعارف او، با تکنیکی پرحوصله، خلاق، عجیب و سرگیجهآور در دهه پنجاه و شصت میلادی معروف شدند و موزهها و نمایشگاهها در صف نمایش کارهایش ایستادند.
اما او هر چه بیشتر شناخته میشد، به شکل وسواسگونهای به سمت طرحهای هندسی با الهام از طبیعت میرفت. خیالپردازیهای او به سمت آشیانهسازی پرندهها و شاخ و برگ درختان رفت و ساعتها تماشای طبیعت، جزئی از برنامه زندگیاش شد و رفتهرفته هُنری تثبیتشده و امضادار پیدا کرد.
کارهای او با آن میزان مفتول پیچدرپیچ و بافتههای فلزی انگار زره ظریفی است در برابر همه آسیبهای جنگ، تبعیض و زندگی مشقت بارش در جامعه بزرگپسند، حداکثری، خشن و پر ریخت و پاش آمریکایی، برای پناه بردن و پوشاندن زخمهای درونش.
من به خاطر توانایی «خط» جذب کار با فُرمهای مفتولی شدم. خط میتواند همهجا برود، بدون پوشاندن چیزی، بدون ایجاد مانع و بدون قطعکردن فضا. خط، شفاف است و درونیات حجمی که از آن ساخته می شود قابل دیدن است.
او به جای کار با چند تُن فلز و دهها نوع ابزار و وسیله، با کمترین حجم و میزان مواد با دو دست و یک جفت چشم، سالها یک خط را گرفت و با ذات، پیشینه و فرهنگ پرحوصله و عمیق ژاپنی، کمترین فضا را برای نتیجه کارش اشغال کرد.
او که از سیمهای بازداشتگاه ژاپنیها و سبد محلیها در روزهای سختی زندگیش الهام گرفته بود، در سال ۲۰۱۳ میلادی از دنیا رفت، درحالیکه به یکی از چهرههای برجسته روی تمبر پستی آمریکا تبدیل شد، کارهایش در موزها به نمایش درآمدند و یکی از بزرگترین هنرمندان کشوری شد که روزگاری در آن زندانی شده بود.
بعضی از عکسها از کتاب «روث اساوا»، تالیف تیفانی بِل تیتر: مولوی
نظر شما