مایک برودی نمیخواست عکاس یا هنرمند شود، وقتی ۱۷ ساله بود قاچاقی سوار یک قطار باری شد تا دوستش را در شهر دیگری ببینید، اما محاسباتش غلط از آب در آمد و قطار در جهت مخالف، از خانهاش دور شد. مایک چند روز بعد سوار همان قطار شد و برگشت سرجای اولش. این سواری مفتی هرچند که به جایی نرسیده بود اما به او مزه داد و تصمیم گرفت با هر وسیلهای که او را مفتی به جایی برساند، در آمریکا سفر کند؛ وسیله و مقصد چندان برای او مهم نبود و پای پیاده، قطار باری و ماشینهای عبوری که ممکن بود برایش نگه دارند، او را به هدفش میرساندند.
برای اینکه جَوّ بیشتری به این نوشته بدهم، آهنگ Society ادی ودر را هم اینجا می گذارم که لالوها بشنوید:
در یکی از همین سفرها، مایک دوربین پولاروید فوری (بگیر و چاپکن) پیدا میکند و بی هیچ آموزش و علاقه قبلی به عکاسی، از سفر و همسفرانش عکس میگیرد. فیلمهای دوربین پولاروید فوری که تمام میشود، مایک دوربین آنالوگ نیکون F3 تهیه میکند و عکسهایش را هم برای آنکه با دوستانش شریک شود، در سایتی به اشتراک میگذارد و معروف میشود به Polaroid Kidd (بچه پولارویدی).
عکسهای او از سفر ۸۰ هزار کیلومتریاش که سه-چهار سال طول کشیده، بی آنکه خودش بداند سال ۲۰۰۸ به مسابقه عکاسی بنیاد Baum فرستاده شدند و بعد از بردن جایزه این بنیاد که استعدادهای تازه عکاسی را در آمریکا پیدا میکند، منتقدان نیویورک تایمز و نیویورکر عکسهایش را پسندیدند و نقدهای خوبی درباره این عکسها نوشتند.
حالا تعدادی از عکسهای او در مجموعه دائمی موزه هنر مدرن سانفرانسیسکو نگهداری میشود و سال ۲۰۱۳ کتابی هم از عکسهایش منتشر شده.
مایک برودی بعد از رسیدن به این موفقیت، به کالج رفت و دورهای را برای یادگرفتن تعمیر موتورهای دیزل گذراند و فعلا در اوکلند کالیفرنیا، مکانیک سیار است.
بعضی وقتها سوار قطاری در مسیر اشتباه میشوم یا… هرچه پیش آید، عکسی از دلش در میآید و برای همین، مقصد چندان مهم نیست.
مایک برودی معروف به بچه پولارویدی، متولد ۱۹۸۵ در آریزوناست. از سال ۲۰۰۴ با دوربین پولارویدی که پیدا میکند و بعدا با یک دوربین آنالوگ ۳۵ میلیمتری، در سفری ۸۰ هزار کیلومتری در ۴۶ ایالت آمریکا با سواری گرفتن از ۱۷۰ قطار باری، به گفته منتقدان هنری، یکی از نابترین مجموعهعکسهای سفری آمریکا را گرفته؛ بیآنکه ادعایی در عکاسی داشته باشد یا -دستکم تا الان- علاقهای به تکرار و بازتولید عکسها و موفقیتاش داشته باشد.
در پاسخ به پرسشی درباره اینکه چطور به آدمهای عکسهایش نزدیک شده، گفته:
بدون دوربین کوفتی چسبیده به صورتم، به آدمها نزدیکتر هم میشدم. سه تا از زنهای توی کتاب ِ عکس، دوستدخترهای سابقم هستند و چندتایی از بر و بچهها هم از بهترین دوستانم هستند؛ من فقط عکسهای زندگی خودم را گرفتم. تازگیها که وقت زیادی را صرف تعمیر ماشینهای مردم میکنم واقعا به مردم نزدیک میشوم، ماشینها برای مردم خیلی مهماند و خیلی چیزها توی آنها، دوروبرشان یا با آنها اتفاق میافتد. باید ازشان عکاسی کنم.
سلفی بچه پولارویدی
تیتر، برداشتی از این ترانه
نظر شما