پائولا رِگو ۲۶ ژانویه ۱۹۳۵ در لیسبون پرتغال بهدنیا آمد، یکساله بود که پدر و مادرش به بریتانیا رفتند و او را سه سال به مادربزرگش سپردند. مادربزرگ، با یاد دادن شعر و قصههای فولکلور پرتغال به پائولای کوچک، نقش مهمی در آینده او و نقاشیهایش داشت. تنهایی کودکی و قصههای مادربزرگ، بعدها سر از نقاشیهای او درآوردند.
خانواده رگو، انگلیسدوستهای قهاری بودند و او را به تنها مدرسه انگلیسیزبان آن روزها در لیسبون فرستادند. سال ۱۹۵۱ پائولای ۱۶ ساله به بریتانیا رفت و با آنکه خانوادهاش زیاد مایل به درس خواندن او در مدرسه هنر نبودند، از سال ۱۹۵۲ تا ۵۶ در مدرسه هنرهای زیبای Slade درس خواند.
پدرش که مهندس الکترونیک پولدار و با نفوذی بود، یکی از اولین سفارشهای کار را در زمانی که هنوز درس میخواند به او داد و از او خواست نقاشیهای دیواری بزرگی برای کارخانهاش بکِشَد. البته شرکت پدرش سال ها بعد پس از پیروزی نیروهای انقلابی بر دیکتاتوری پرتغال، دچار مشکل شد و خانواده رگو هم برای همیشه به بریتانیا رفتند.
در نقاشیها و کولاژهای او ترکیبی از نشانههای فولکلور پرتغالی، دختران (مثل نقاشی بالای این صفحه، «دختر مرد پلیس») و رویاها و کابوسها و جانوران واقعی و خیالی دیده میشود. در نقاشیهایش از زنان، خبری از تصویر «ایدهآل» خیلی از نقاشان نیست.
رگو در زمانی که پرتغال دوران دیکتاتوری را پشت سر میگذاشت، چند نقاشی که شاید بشود اسمشان را سیاسی-اعتراضی گذاشت هم کشیده، اما زنان و شاید تا حدی خانواده، سوژه اصلی بیشتر نقاشیهای او هستند.
پائولا رگو در پرتغال و بریتانیا تحسین شده و نقاشیهایش در موزهها و گالریهای زیادی در دنیا نشان داده شدهاند؛ از جمله موزه کوچکی به نام Casa Das Histórias Paula Rego در کیشکایش پرتغال، که معمار سرشناس پرتغالی، ادواردو سوتو دی مورا آن را طراحی کرده.
نقاشیهای بیشتری از پائولا رگو را در این گالری ببینید:
نظر شما