گرافیتی

صبح جمعه با گوشه؛ دیوانه‌ای باید، تا راه را به شما نشان دهد

صبح جمعه با گوشه؛ درخت زندگی به ناگاه خشک می‌شود

صبح جمعه با گوشه: این برادر شما دیگر از شمردن خسته شده‌

صبح جمعه با گوشه: تو اصلاً چه را به یاد داری جز درخت و آسمان و دردت را

صبح جمعه با گوشه: این خرگوش که از سمت راست می‌آید

جمعه سیاه برزیل

صبح جمعه با گوشه؛ گذار از «داشتن» و ورود به مرحلهٔ «به نظر آمدن»

صفوان داحول

صبح جمعه با گوشه؛ این جهان را نه تغییر دادم نه تفسیر کردم

مارک شاگال

صبح جمعه با گوشه؛ مردن به عاشق شدن می‌ماند

صبح جمعه با گوشه: دیگر عشق به آزادی چندان هم طبیعی نمی‌نماید

انتظار

صبح جمعه با گوشه؛ یک ساعت دیگر می‌بینمت

صبح جمعه با گوشه؛ ما برگ‌هایی که خش‌خش می‌کنیم صدایی داریم که به توفان‌‌ها جواب می‌دهد

صبح جمعه با گوشه؛ نباید جست‌وجو کرد، باید منتظر ماند