گاهی نسیمی، زخمی کهنه را باز و آدمی را ویران میکند. کیست که طعم و بویی، او را به بهشت و جهنمی نبرده باشد. میگویند دلیلش اینست که ما پیش از آنکه زبان و قراردادهای اینچنینی را یاد بگیریم -از جمله- طعم و بو را تجربه میکنیم و «یاد میگیریم». بخشی در مغز ماست که طعمها و بوها و خیلی چیزهای آباد یا ویرانکننده را در جای امنی، بیواسطه و دخالت چیزهایی مثل کلمه و زبان، انبار میکند؛ تا کِی و کجا، در میان جمعی یا در گوشه و خلوتی، نشانهای از آن طعم و بو، باعث سُست شدن پاهای آدم و فروافتادنش شود یا او را به آسمان و روی ابرها ببرد.
این صحنه در فیلم «شیر» Lion تصویر کمنقصی از تجربهٔ مشترک خیلی هامان است: (اگر می خواهید فیلم را بعداً ببینید بهتر است این تکه را نبینید و نخوانید)
سارو (در واقع شیرو) جوان هندی ساکن استرالیا، حالا که «گُل در بر و می در کف و معشوق به کام است» با دیدن شیرینی «جلبی» که دوستان هندیاش به مهمانی آوردهاند، ویران میشود و زخم بزرگ و درماننشدهٔ کودکیاش دهان باز میکند.
به قول بعضی رفقای رسانهای، «لازم به ذکر است» جلبی، همان زولبیاست و اینجا روش درستکردنش را میشود دید.
گذشته، گذشتنی نیست
«بوی برانگیختهٔ خاطرات» Odor-Evoked Autobiographical Memories است که یاد کسی یا اتفاق شیرین و تلخی را زنده و روشن، پیش رویمان میآورد و پژوهشهایی ثابت کرده که قدرتش خیلی بیشتر از کلمه و عوامل کلامی یا نوشتاری است.
اینکه بوها میتوانند زخمها و آسیبهای روانی گذشته را زنده کنند، به این دلیل است که معمولاً بویایی به احساسات ربط دارد نه به تفکر منطقی. تحقیقهایی نشان داده که بویایی، در بازخوانی خاطرات، قویتر از حسهای دیگر مثل بینایی و شنوایی کار میکند.
بوها در بخشی از مغز ما به نام قشر پیریفورم پردازش میشوند و از بادامه Amygdala و اَسبَک یا هیپوکامپ میگذرند، جاهایی در مغز که با حافظه و احساس سروکار دارند، بنابراین وقتی عطر کسی یا بوی غذایی را در زمان و مکانی دیگر میبوییم، بیش از آنکه سراغ مفاهیم یا واقعیتها برویم، هیجان وجودمان را میگیرد و خلاصه احساسمان قلقلک داده میشود.
این اثر را گاهی به نام پدیده پروست هم می شناسند که اشارهای به رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» اوست که در آن، طعم و بوی کیک و چای، راوی را به دوران کودکی اش میبرد. عدهای هم منتقد این نام هستند و میگویند پیش از پروست و بهتر از او خیلی های دیگر به این پدیده در آثارشان اشاره کردند و گذشته از این، بخش «طرف خانه سوان» این رمان، که راوی از کودکی و مادرش میگوید، ارتباط چندانی با این پدیده ندارد.
شاید تاکید طریقتها و ادیان مختلف بر استفاده از عطر در مراسم معنوی و خانه و کاشانه، به خاطر شناخت گذشتگان از تاثیرگذاری و قدرت بوها و حس بویایی بوده.
این بویِ روحپرور از آن خویِ دلبر است
وین آبِ زندگانی از آن حوض ِکوثر است
ای بادِ بوستان، مگرت نافه در میان
وی مرغِ آشنا، مگرت نامه در پَر است
بویِ بهشت میگذرد یا نسیمِ دوست
یا کاروان ِ صبح، که گیتی منور است
این قاصد از کدام زمین است مُشکبوی
وین نامهدر، چه داشت که عنوان معطرست
بر راهِ باد، عود در آتش نهادهاند
یا خود در آن زمین که تویی، خاک عنبر است
-حافظ
گاهی نسیمی، زخمی کهنه را باز و آدمی را ویران میکند. کیست که طعم و بویی، او را به بهشت و جهنمی نبرده باشد.