نوروز مبارزه است

طرح: امین منتظری

نوروز یک مبارزه‌ است. چند دهه است که می‌خواهند آن را هم مثل بخش‌های دیگر وجودی‌مان از ما بگیرند، چون هرچه می‌کنند رنگ و بوی سیاهی و وابستگی به خود نمی‌گیرد و شعارزده نمی‌شود. نمی‌توانند آداب‌اش را دستکاری کنند. نمی‌توانند از نوروز برای رونق دکان‌هایشان، افسانه‌‌هایی بسازند از اسب‌ها و مرغ‌ها و مارها و کبوترهای سخنگوی سیاهپوش و عزادار در یک‌هزار و ۴۰۰سال پیش. نتوانسته‌اند نوروز را حذف کنند. نتوانسته‌اند آن را فریبکارانه و مزورانه تغییر دهند تا از یک آیین رنگین و زنده و طبیعی و گرم و جاری، ظلمت و تاریکی و خرافه و سکون و رخوت درآید.
امسال هم با این دل‌های پرخون، با این بغض‌های سنگین، با این گلوهای پرفریاد، با این کمرهای تاشده، با این چشم‌‌های خیس، با این جگرهای سوخته، با همین دست‌هایی که جان خانه‌تکانی نداشت، با این جان‌‌هایی که نای سفره‌انداختن نداشت، با این سفره‌های پر از جای خالی و سرتاسر قاب عکس و با این حفره‌های خالیِ بزرگ در قلب‌هایمان، مبارزه می‌کنیم. با همین نوروز. با همین سفره که هفت سین‌اش را مغول‌ها هم نتوانستند بزدایند و با همین حافظ و فردوسی که کنار آیینه می‌گذاریم تا نشان دهیم زیبایی و ظرافت و وجاهت کجای زندگی ما، کجای جان ما لانه دارد. همین چیزها که سال‌هاست می‌خواهند از ما بگیرند. همین موسیقی پیش و پس از لحظه ورود بهار، همین لبخند و آغوش لحظه تحویل سال، همین اشک‌ها موقع تبریک و همین «الی احسن‌الحال» که قلب‌مان را می‌لرزاند، همین چشم‌های خیس و دل‌های تنگ و دست‌‌های گرم و زانوان لرزان. ما با همین‌ها تا امروز مبارزه کرده‌ایم. مثل همان‌‌ انسان‌های مبارزی که امسال از ما گرفتند، همان چشم‌ها که بر سر این مبارزه کور شدند و همان پاها و دست‌ها که در همین نبرد نور بر تاریکی از کار افتادند و همان جان‌های پشت میله‌ها.
این سُفره خودش یک مبارزه است. مبارزه بین زمستان و بهار. بین نور و تاریکی، بین سیاهی و سپیدی، بین بودن و نبودن. ظاهرا در قدیم در چنین روزهایی چوبی خشک‌شده و درخت بی‌جانی که سبز می‌شد، می‌گفتند روز نو، روزی نوین، نوروز. روزی که هستی بر نیستی پیروز می‌شود. روزی که بهار نوید می‌دهد. این بهار که امسال به سوی‌‌مان می‌آید و نوید می‌دهد، بهار همیشگی نیست. غمین است مثل غروب‌های پاییز و رایحه زنده‌شدن ندارد اما دری‌ست گشوده، پاره کوچکی‌ست از امید، نسیمی‌ست از زندگی که چه بسا بتواند در بحبوحه رنجی که در بیم و یاس می‌بریم نیروبخش وجودمان باشد. زندگی چنان بزرگ و عمیق است که آسمان. تنها از روزنه‌ای در وجود خود می‌توان به آن نگاه کرد و این است که اول باید روزنه را پاک نگه داریم. باید در برگ‌های زرد و خشکی که ما را فرا گرفته‌اند جوانه‌های سبز بهار را دید و برایشان جا باز کرد.
نوروز برای ما امسال یک مبارزه جدی‌تر است و چه سلاحی کاراتر و زیباتر و برنده‌تر از بهار و طبیعت و سفره و رنگ و طراوت؟ چه چیزی امیدبخش‌تر از روز نو، روز نوین، روزی که چوبی خشک و مرده و درختی بی‌جان هم سبز می‌شود و هستی بر نیستی پیروز.

در ساوندکلاود گوشه بشنوید از بهار:

طرح: امین منتظری

 

«گوشه» دفترچه یادداشت چندنفرست که در آن از چیزهایی که می‌بینند و دوست دارند با بقیه شریک شوند، می‌نویسند؛ از موسیقی، کتاب، سینما، سفر و شکم. gooshe@ پادکست گوشه در یوتیوب

نظر شما