پادکست گوشه، یکجورهایی درباره آدمهاییست که «نه» گفتند؛ ادوارد هاپر سراغ نقاشی از ساختمانها و تنهایی انسان مدرن رفت، میکلآنژ به بازآفرینی کلیشههای رایج در ساخت مجسمه داوود، نه گفت، یوجین اسمیت به سلیقه و صفحهآرایی مجلههای تاثیرگذار عکاسی، نه گفت، نادر خلیلی به سبک ساختمانسازی که آن را بیمار و بیهویت میدانست، نه گفت و اینبار در پنجمین قسمت از پادکست گوشه، ببینیم و بشنویم که ویلهلم کُنراد رونتگن، چرا و چطور به ثبت تجاری تولید اشعه ایکس بهنام خودش، به سخنرانی در مراسم اهدای اولین جایزه نوبل فیزیک، به گرفتن پول این جایزه و شاید مهمتر از اینها، به سنتهای پوسیدهٔ موروثی که ازدواج با زنی از «طبقه اجتماعی پایینتر» و سن بیشتر را بد میدانست و احتمالا به لو دادن دوستی که کاریکاتوری از معلماش را کشیده بود، نه گفت.
اما گوشه را چه شده است؟ مگر قرار نبود هر ماه سراغ یک هنر و هنرمند برویم؟ نکند گوشه هم به جمع همهچیزدانان و ازهمهچیزگویان پیوسته است، ای شیطون؟
جدا از جذابیت «نه گویی» رونتگن، چیز دیگری هم در زندگی او هست که برای ما و شاید رفقای گوشه، جذاب باشد؛ علاقهٔ زیاد او به عکاسی. پرتوهای ایکس، دیر یا زود کشف میشد – و ته این نوشته هم لینکهایی هست برای خواندن بیشتر و دانستن اینکه چه دانشمندانی در آن زمان سرگرم کار با لوله و لامپهای خلأ و پرتوهای کاتُدی بودند- اما عکاسی بهکمک رونتگن آمد و مردی که در طبیعتگردیها و کوهنوردیهای طولانی با همسرش آنا برتا و بعدها دخترخواندهاش جوزفین، دوربین جعبهای بزرگش را هم با خودش میبُرد، در مقاله علمی که برای معرفی اشعهٔ ایکس نوشته بود، عکسهای باکیفیت و خیرهکنندهای از دست همکارانش، پیوست کرده بود که جایی برای اما و اگرهای اشکالگیران و شکاکان، باقی نگذاشت.
قسمت پنجم پادکست گوشه بیشتر از آنکه درباره کشف اشعه ایکس باشد، درباره همراهی هنر و دانش، درباره نه گفتن و بهایش را پرداختن و درباره چیزیست که امروز اغلب به دُکانی دو نبش برای سر و کیسه کردن، تبدیل شده است؛ «توسعهٔ فردی».
ویدیوی این قسمت را در یوتیوب گوشه ببینید، فایل صوتی این قسمت هم در کست باکس و پادکستگیرهای دیگر در دسترس خلق خداجوست:
بخشهایی از پادکست پنجم گوشه، درباره ویلهلم رونتگن و همسرش آنا برتا، صاحب دستی که عکساش، فهم و برداشت ما را از هستی تغییر داد؛ این بخشها را در پادکست تصویری/صوتی نیاوردیم یا خلاصه کردیم. مثل خمیر اضافهای که موقع آشپزی بهکار خمیربازی بچهها میآید:
- حال و هوای جهان و ایران در سال ۱۸۹۵ میلادی یا ۱۲۷۴ خورشیدی چگونه بود؟
بعد از رکودی طولانی، اوضاع اقتصاد جهان آرامآرام رو به بهبود بود. انقلاب صنعتی دوم با اختراعهایی مثل موتور بنزینی کارل بنز و موتوردیزل که رودلف دیزل در سال ۱۸۹۳ ابداع کرد، بهسرعت در حال شکل گرفتن بود.
درست در همان روزهایی که رونتگن سرگرم نهایی کردن مقاله مشهورش به نام «درباره نوع جدیدی از پرتوها» بود، سر مورتیمر دوراند، فرستاده نخستوزیر وقت بریتانیا، گزارش محرمانه و مفصل و دقیقی از اوضاع و احوال ایران در سال ۱۲۷۴ شمسی در روزگار ناصرالدین شاه قاجار نوشته که خلاصهٔ آن اینست:
«ایران بد اداره میشود و شرایط کلیاش رضایتبخش نیست. وضع مالیاش خراب است. منابعش دست نخورده مانده است و تجارتش رونقی ندارد. بعضی نشانههای شورش و ناآرامی در کشور هم دیده میشود… هیچ محکمه قضایی قابل اعتمادی نیست.»
دورنمای مناسبات داخلی و خارجی، خراب است. شاه صرفا دنبال پول است و «حکومت ایالات و مناصب مهم دولتی را به طور منظم به کسی که بیشترین پول را بپردازد برای دورههای کوتاه میفروشد. به همین سبب، کشور را غارت میکنند و نظام اداری به شدت نابسامان است. دولت مرکزی ضعیف است و نه فقط از سوی حکمرانان محلی بلکه از از سوی مُلاها هم –که قدرتشان بسیار بیشتر از آن است که باید باشد، نادیده گرفته میشود. وطنپرستی که بتوان با آن کار کرد، وجود ندارد. امور ارتش، مالی، عدلیه و گمرک وخیم هستند.* -
- رونتگن آنابرتا را در کافه/میخانه پدر آنا دید و ظاهرا ایندو در نگاه اول دلدادهٔ هم شدند.
اما قرار گذاشتن، به دو دلیل برای آنها ساده نبود؛ آنا شش سال از ویلهلم بزرگتر بود، چیزی بسیار نادر و ناپسند در آن زمان. پدر داماد هم این رابطه را تایید نمیکرد. تاجری ثروتمند که برای تنها فرزندش برنامههای بلندپروازانه داشت و از رابطهٔ پسر با دختر کافهداری – از دید او – نهچندان بلندمرتبه، ناامید شده بود. پدر و مادر آنا به مراسم عروسی دعوت نشدند چون طبقه اجتماعی آنها پایینتر از خانوادهٔ رونتگن بود. - در سالهایی که افزایش جمعیت در سرزمین پروس و ایالتهای مستقل آلمان، باعث کمبود زمین و کار شده بود و حقوق سیاسی و مطبوعات محدود شده بودند، پدر رونتگن هم مثل بسیاری از کسانی که امکان مهاجرت را داشتند، به هلند رفت.
انتشار کتاب و نشریه در بیشتر شهرها نیاز به مجوز داشت و نام و مشخصات نویسنده و ناشر باید مشخص و در دسترس می بود. ایالات متحده مرکز محبوب بسیاری از مهاجران آلمانی بود و در این دوران بود که جمعیت زیادی از آلمانیها به آمریکا مهاجرت کردند. - رونتگن، استاد دانشگاه و اولین فیزیکدان برندهٔ جایزه نوبل بود که دیپلم نداشت. کاریکاتور معلمی در کلاس پیدا و رونتگن بازخواست شد. او گفت من این را نکشیدم، به روال معمول خیلی از مدارس عالم، از او خواستند که همکلاسی خطاکار را لو بدهد. گفتهشده چون رونتگن دهانلقی نکرد، هزینهاش را پرداخت و از دبیرستان اخراج شد.
ممکن است در روایت بخش دوم این ماجرا اغراق شده باشد، اما اصول اخلاقی شخصی او در زندگی، نشان میدهد که او هزینههای سنگینتر از اینهم داده است. - آنا آرزوی تجربه مادری را داشت و خانهای پر از کودک میخواست اما تا مرگ برادرش در سال ۱۸۸۷ به این آرزو نرسید؛ تنها برادر او مُرد و جوزفین، دختر ششسالهاش را تنها گذاشت. آنا و رونتگن، این دختر را دختر خودشان دانستند و رویای آنا از دل این سوگنامه خانوادگی، عملی شد.
- رونتگن وصیت کرد که تمام یادداشتهای شخصی و آزمایشگاهیاش را بسوزانند
برای همین است که روایت بسیار دقیقی از ماجرای روز عکاسی از دست آنا در دست نیست و روایتهای موجود با اتکا بر روایتهای افراد نزدیک، گردآوری شده.
گفته شده که آنا در این عکس در واقع دو انگشتر در دست دارد؛ یکی حلقهٔ ازدواج و دیگری انگشتر سالگرد ازدواج. شاید رونتگن تاکید داشته که عکسها، نفوذپذیری اشعه ایکس را به گوشت و پوست، و مقاومت توده استخوان و فلز را در برابر آن بهتر نشان دهند.
-
اشعه ایکس به سرعت علاقمندان دیگری هم پیدا کرد؛ توماس ادیسون که شیفتهٔ تجارت بود ایده ساخت و فروش یک لامپ اشعه ایکس خانگی را شروع کرد که البته موفق نشد. پای اشعه ایکس به تفریح در مهمانیها و سیرک ها کشیده شد و شعرها و مطالبی درباره ارتباط اشعه ایکس و دین نوشته و منتشر شد. سوداگران، کبریت، قهوه، توپ تنیس و هر چیزی را که می شد یک برچسب «با اشعه ایکس» به آن چسباند، با قیمت بسیار گرانتر میفروختند.
زرنگی در بازار، عینکهای اشعه ایکس میفروخت و زرنگتری، لباس زیر با لایه محافظ سربی میساخت تا آن عینکها را بیاثر کند.
بعدها کلینیکهای موبَر با استفاده از اشعه ایکس، در فرانسه و آمریکا راه افتادند.
رونتگن که اغلب تنها و بدون دستیار در آزمایشگاهش کار میکرد، کمکم از شلوغی دور و بر و شهرتی که سراغش آمده بود آزرده شد و کار و تحقیق بر روی پرتوهای ایکس را رها کرد.
از کودکی شیفته طبیعت و کوه بود و در حادثههایی در کوهنوردی های طولانیاش، تا آستانه مرگ رفته بود. طبیعت، خانواده و عکاسی را به تبدیل شدن به ستاره جمعها و محفلها ترجیح داد و به آنها پناه میبرد. - در سال ۱۹۰۱ وقتی که اولین جایزه نوبل را در رشته فیزیک به او دادند، و این اولین باری بود که آکادمی نوبل رشته فیزیک را برای جایزهدادن برگزیده بود، حاضر به سخنرانی نشد اما بعدا پاسخ کوتاهی به یک پرسش داد که بسیار مشهور شد. از او پرسیدند موقع کشف این پرتوها چه فکری میکرد؟
فکر نمیکردم، تحقیق کردم. - یکا یا واحد رونتگن که برای سنجش پرتوهای یونیزه مثل ایکس و گاما استفاده میشود به افتخار او نامگذاری شد.
در زبان آلمانی، به اشعه ایکس، رونتگن میگویند. - آرتور گودسپید، فیزیکدان آمریکایی در سال ۱۸۹۰ پنج سال پیش از رونتگن، عکسی تصادفی از سایه های اسرارآمیز دو سکه را در آزمایشگاه دانشگاه پنسیلوانیا چاپ کرد، اما آن را چندان جدی نگرفت. این عکس، به احتمال زیاد اولین عکسی است که با اشعه کاتدی گرفته شده است. دکتر گودسپید و دستیارش در مقالهای که سال ۱۸۹۶ یکسال پس از کشف رونتگن، منتشر کردند، دوباره سراغ این عکس رفتند و آن را چاپ کردند و نوشتند که ادعای هیچ کشفی ندارند و فقط می خواهند یادآوری کنند که این عکس را شش سال پیش گرفته بودند.
- گفته شده که نیکلا تسلا، اولین کسی بود که با استفاده از لامپ خلاء ابداعیاش توانست عکس ایکسری بگیرد و بعدها شیوهاش را بهبود داد و اسم این عکسها را شَدوگرم یا سایهنگار گذاشت. اما آزمایشگاه او در همان سال ۱۸۹۵سوخت و بخش مهمی از کارهایش نابود شد، همان سالی که رونتگن اولین عکس ایکسری را از دست آنا گرفت. تسلا نامه تحسین آمیزی در تایید کار رونتگن برای او فرستاد و از اینکه کارش بهدرستی درک نشده، متاسف شد.تسلا کمی پس از انتشار عکسهای سایهنگارش، تعدادی از آنها را برای رونتگن فرستاد؛ رونتگن هم پاسخ محترمانهای به او داد و گفت از زیبایی فوقالعادهٔ عکسها، شدیدا شگفتزده شده و کاش میدانست تسلا چطور موفق به گرفتن این عکسهاشده. رونتگن در نامهاش، از او بابت فرستادن عکسها تشکر جانانهای کرده.
- رونتگن آنابرتا را در کافه/میخانه پدر آنا دید و ظاهرا ایندو در نگاه اول دلدادهٔ هم شدند.
- شهید اشعه ایکس
درباره امیل گروبی و زندگی تلخش، که دستش را با بیآنکه بداند، با اشعه ایکس سوزاند و بعدها به سرطان مبتلا شد و دستش را در یکی ازدهها عمل جراحی، قطع کردند، خلاصه حرف زدیم. گروبی آدم بیپروایی بود و در زمانی که کمتر پزشکی حاضر به آزمایش چنین پدیده ناشناختهای بود، همکارانش زنی را مبتلا به سرطان سینه به او معرفی کردند. گروبی احتمالا اولین نفر یا از اولین کسانی بوده که از اشعه ایکس نه برای تشخیص که برای درمان، استفاده کردهاند. هرچند که بیمار ظرف سه ماه فوت کرد اما گروبی مطمئن بود که سرعت رشد تومورش کند شده بود. دکتر گروبی خودش هم مبتلا به سرطان شد بیش از ۹۰ عمل جراحی روی دست چپ، ساعد و بقیه بدنش انجام داد و بعضی انگشتان،دست چپ، بیشتر بینی و لب بالایی و قسمت زیادی از فک بالاییاش را در این جراحیها از دست داد.صورتش از شکل افتاد، سال ۱۹۱۱ از همسرش جدا شد و تنها در آپارتمانی زندگی میکرد که کمبینا شده بود و بهکمک ذرهبین و بیشتر با خوردن غذای آمادهٔ کنسروی روزگار میگذراند. گفته بود که نمیخواستم ازشکلافتادگی خودم را به کس دیگری تحمیل کنم.
گفته شده که صاحبخانه، به این دلیل که صورت از شکل افتادهٔ گروبی، باعث ترس همسایهها شده، عذر او را میخواهد و خواهان تخلیه خانه میشود.
در زندگینامهاش پیشبینی کرده بود بر اثر تابش کنترل نشده اشعه ایکس، خواهد مُرد و خودش را شهید اشعه ایکس نامید؛ پیشبینیای که درست از آب درآمد.
کتابهایی که به عنوان منبع استفاده کردیم:
- The life of Wilhelm Conrad Rontgen, discoverer of the X ray
- Radiology - Winkler, Kathy
- Wilhelm Roentgen and the discovery of X-rays
- Science : 100 scientists who changed the world
- From x-rays to quarks : modern physicists and their discoveries
- Remarkable physicists : from Galileo to Yukawa
- Medical firsts : from Hippocrates to the human genome
- Science of everything : how things work in our world : from cell phones, soap bubbles & vaccines to gps, x-rays & submarines
- Visualizations : The nature book of art and science
-Time Magazine, Monday, Aug. 03, 1959
ویدیوهایی که در این قسمت استفاده کردیم: - Wilhelm Conrad Röntgen and the discovery of the X-rays - The history of X-ray: a journey through time and medical technology - A Film by ASRT Museum and Archives - Evolution of the Profession - How Do X-rays Work? - A Production of the American Society of Radiologic Technologists; The ASRT Museum and Archives
موسیقیهایی که در این قسمت استفاده کردیم: Voices, Patrick Patrikios Missing Persons, Jeremy Blake What Could Appear, Puddle of Infinity Etherial Choir Ascends, Doug Maxwell/Media Right Productions CAVERNS, AETHER, Density & Time Impertinence Classical, Joel Cummins Sonatina No 2 in F Major Allegro, Happy Joel Cummins Violet Spirit, Dan Henig Ich Grolle Nicht, Ron Meixsell and Wahneta Meixsell Wander, Emmit Fenn
لینک قسمت چهارم پادکست گوشه در یوتیوب
لینک قسمت سوم پادکست گوشه در یوتیوب
لینک قسمت دوم پادکست گوشه در یوتیوب
لینک قسمت اول پادکست گوشه در یوتیوب
مقاله پیشنهادی برای خواندن و دانستن بیشتر درباره رونتگن، اشعه ایکس و کشف این پرتو:
بالاخره چه کسی اولین بار اشعه ایکس را کشف کرد؟
ایران در پایان قرن نوزدهم؛ کشوری که بد اداره میشود/ حشمت حکمت*
نظر شما