پادکست چهاردهم گوشه؛ باستر کیتون، کمدی سکوت و تمرکز

به پشت لباس باستر سه‌ساله، دستهٔ چمدانی دوخته بودند که پدرش او را با گرفتن این دسته به این سو و آن سوی صحنه نمایش پرتاب می‌کرد و باعث خنده تماشاگران می‌شد. پیشانی و کله‌ای بزرگ هم برایش درست کرده بودند تا بیشتر مایهٔ تمسخر و خنده شود. اما این کودک، چگونه پایه‌گذار کمدی‌ای شد که به‌جای وابستگی به ظاهر، لباس یا اغراق‌های فیزیکی مثل کج و کوله کردن صورت و دست و پا، به بیننده احترام می‌گذاشت و برای او هوش قائل بود. هوشی که باید در کشف لحظه‌های طنازانه سبک او، به‌کار بیننده می‌آمد.
کمدی او نه وابسته به شلنگ و تخته‌انداختن و یا فوران احساسات، که وابسته به سکوت، تمرکز و چاره‌یابی و تدبیر در اوضاع به‌هم‌ریخته و هرج و مرج جهان بود. در قسمت چهاردهم پادکست گوشه، در پایان فصل اول، از باستر کیتون و مسیری می‌گوییم که نگاه و شیوه کارگردانی و بازیگری او را شکل داد و الهام‌بخش سینماگرانی مثل عباس کیارستمی، جیم جارموش، کریستوفر نولان و بازیگران امروزی مانند آدام درایور شد.

مهم‌ترین عناصر شکل‌دهنده طنز باستر کیتون
کمدی باستر کیتون، فراتر از خنداندن صرف، بازتابی از شرایط پیچیده انسانی در جهان پرآشوب است. او در کودکی فهمیده بود که «از آن جور کمدین‌هایی نیست که مردم همراه با خنده‌هایش بخندند» او خیلی زود فهمید که مردم چیزی در صورت و بازی او می‌بینند که با خندهٔ او همراه نمی‌شوند و صورت سرد و ساکت اوست که باعث خنده آنها می‌شود. یکی از عناصر اصلی و شاید مهم‌ترین نشانه و ویژگی طنز او، یعنی صورتی که هرگز لبخندی بر آن دیده نمی‌شود، ریشه در کودکی و همین اجراهای او با پدر و مادرش دارد.

کودکی باستر کیتون

باستر کیتون از چهارسالگی با این لباس‌ها و گریم روی صحنه بازی می‌کرد

کمدی موقعیت (Situational Comedy)
نقش فضا و معماری و ذهن مهندسی و نوآور او
او از محیط، نه به عنوان تزیین، پس زمینه یا دکور و صحنه پُرکن، که به عنوان شخصیت (کاراکتر) استفاده می‌کرد. در کارهای او محیط و اشیاء منفعل نیستند و مثل بازیگر و عنصری از عناصر داستان، در کمدی او نقشی دارند؛ مثل نقش خانه در فیلم استیمبوت بیل جونیور.
او از ساخت و تعمیر وسایل مختلف سر در می‌آورد و در حیاط پشتی خانه، ماکتی از یک ایستگاه و ریل راه آهن ساخته بود که مثل نمونه واقعی، کار می‌کرد.
در فیلم ژنرال، شاید معروف‌ترین فیلم او، قطار به عنوان عنصری کلیدی، در داستان او نقش بازی می‌کند و نمونه‌ای از توانایی او در تبدیل اشیای بی‌جان به شخصیت‌های فیلمنامه است.

هماهنگی دقیق بدن و ذهن
او در کار طراحی و ساخت دیوار دو تُنی که قرار بود در یک لحظه خاص روی او بیفتد، نقش اصلی را داشت و لحظه‌ای اشتباه، او را به کشتن می‌داد. در ویدیوی این قسمت، این صحنه را می‌توانید مفصل‌تر ببینید و شاید از الهام‌بخش بودن این صحنه و کارهای دیگر او، در فیلم های سینمایی معروف زیادی، مثل تلقین Inception تعجب کنید.

فکاهی خشک؛ طنز بدون احساسات اغراق‌آمیز (Deadpan Humor)
چهره سنگی (Stone Face)
کیتون باور داشت که واکنش‌های بی‌احساس در برابر هرج‌ومرج، طنزی عمیق‌تر می‌آفریند و بیننده را به‌جای برخورد احساسی، به تمرکز بر موقعیت، دعوت می‌کند. چهره سنگی او به‌شکلی بیانگر پذیرش واقعیت‌های زندگی بود؛ نوعی فلسفه استواری در برابر ناملایمات.
فقدان ترحم‌جویی: برخلاف شخصیت‌هایی مثل چارلی چاپلین که با نمایش ضعف و رنج، احساسات مخاطب را برمی‌انگیختند، کیتون شخصیت‌هایی قوی و مستقل خلق می‌کرد که منطقی و عمل‌گرا با چالش‌ها روبه‌رو می‌شد.
در صحنه‌ای از فیلم به غرب برو Go West
از بهترین فیلم‌های او که شاید کمتر دیده شده باشد، او دار و ندارش را به بهای ناچیزی می‌فروشد و راهی جایی می‌شود که فیلم‌های وسترن، تصویر آن را در ذهن همه شکل داده‌اند. در این فیلم «دنیا همین است که هست» اما او فرصتی برای سوز و گداز ندارد و در اوج بی رحمی و ظلمی که به او تحمیل می‌شود، راهی برای بقا پیدا می‌کند و حتی از گاوی که دوستش دارد هم حفاظت می‌کند و وقتی گاوچران و گله‌دار، از او می‌خواهد بر بدن این گاو، داغ و نشان گله را حک کند، او با تیغ اصلاح و شیری که از گاو دوشیده، به جای سوزاندن پوست حیوان، نشان گله را بر بدن گاو «می‌تراشد».

جهان پرآشوب و هستی بی‌ثبات؛ آرامش درونی در برابر آشوب بیرونی
جهان کمدی‌ کیتون، اغلب بی‌نظم و ناپایدار و پر ریخت و پاش است. اما شخصیت‌های او به‌جای تسلیم مطلق، با سکوت و صبر و تمرکز، در آرامش راهی برای چیرگی و بقا پیدا می‌کنند؛ نوعی تسلیم خلاقانه در برابر طبیعت و زندگی.
در فیلم‌های او انسان کنترل محدودی بر زندگی و هستی دارد و خبری از ابرقهرمانان شکست‌ناپذیر نیست.
شخصیت‌های او با آرامش درونی با بی‌ثباتی محیط‌شان رو‌به‌رو می‌شوند و راهی خلاق برای حل مشکلاتشان پیدا می‌کنند. این هرج و مرج و بی‌ثباتی ذاتی، فرصتی است برای بروز خلاقیت شخصیت‌های او؛ خلاقیت در برابر بحران.

تعادل بین اغراق و واقعیت و نقد مفهوم قهرمان کلاسیک
کمدی او از تجربه‌های واقعی و از دل زندگی روزمره می‌آمد و حرکت‌های فیزیکی و «محیرالعقول» چاشنی این موقعیت‌ها بود. هرچند که او به‌شدت مخالف استفاده از بدل‌کار بود و تا مرز مرگ در بازیگری این صحنه‌ها پیش رفته بود، اما کمدی او فراتر از نمایش‌های نفسگیر و میخکوب‌کنندهٔ صرف بود.
آدم‌های عادی او، در موقعیت‌های غیرعادی گیر می‌افتادند. داستان‌های او، بر خلاف خیلی از همکارانش، صرفا چارچوبی برای ساخت یک کمدی نبودند و کمدی و روایت با هم و در خدمت هم بودند.
آدم‌های ‌کمدی او، شکست‌ناپذیر نبودند و هرچند که شرکت‌های بزرگ فیلم‌سازی، از او می خواستند که مثل بقیه، قهرمان سازی کند، اما بیشتر شخصیت های او در زندگی شکست می‌خوردند و با تدبیر و صبر و تقلا، راه چاره‌ای پیدا می کردند.

قصه‌گویی با تصویر به‌جای کلام (Visual Storytelling)

او از استادان سینمای صامت بود و باور داشت کمدی نه به زور کلام که باید با تصویر خلق شود. او حتی از میان‌نوشته‌هایی هم که آن‌زمان در فیلم‌های صامت استفاده می‌شد، بیزار بود. کیتون با سکوت، تمرکز و تصویر مثل کلمه برای نوشتن، رفتار می‌کرد.
مثلا در فیلم کشتی بخار بیل جونیور، بدون دیالوگ، تنش و کمدی را نشان می‌دهد.

سبک نوآورانه تدوین
مثلا در فیلم شرلوک جونیور از تدوین سریع برای جابه‌جایی شخصیتش بین جاهای مختلف استفاده کرده و خلاقیت او را در استفاده از تکنولوژی زمان خودش می‌توان دید.

تاثیر کیتون بر سینماگران مدرن
از فیلم نان و کوچه عباس کیارستمی تا فیلم پترسون جیم جارموش، حتی در کارتون سیمپسون‌ها، رد پای باستر کیتون دیده می‌شود. این نمونه‌ها را در ویدیوی پادکست گوشه با توضیح روی فیلم‌ها ببینید.

دوران غروب و فراموشی و میراث باستر کیتون
مردم سبک کمدی او را چندان نمی‌پسندیدند. شرکت‌های بزرگ فیلمسازی هم از او می‌خواستند که به موفقیت کمدین‌های دیگر نگاه کند و به سبک آنها فیلم بسازد. او افسرده شد و به الکل پناه برد و زندگی شخصی‌اش از هم پاشید. هر چند که خیلی دیر و در آخرین سال های زندگی، در جشنواره فیلم ونیز، حاضران ایستاده و طولانی او را تشویق کردند اما خودش هم دیگر باور نداشت که کسی او را به‌یاد داشته باشد.
رنجی که تا پایان زندگی، به خاطر نه‌گفتن به بازار و سلیقه حاکم بر آن کشید، بسیار شبیه ماجرای شخصیت‌هایی است که در فیلم‌هایش آفرید. امروز با پیدا شدن بعضی از آثار فراموش‌شده و ترمیم‌شده او، نسل جوان و جدیدی از مخاطبان، جذب کارهای او شده‌اند.
کیتون فضایی در آثارش ایجاد می‌کرد که مخاطب بتواند برداشت‌های شخصی‌اش را در آن جای دهد. این احترام و توجه به تماشاگر، همچنان.
الهام‌بخش هر کسی‌است که حرفی برای گفتن به انسان یا دوستی دارد که در برابر یا کنار او نشسته است.

گاهشمار زندگی باستر کیتون
۱۸۹۵:
در ۴ اکتبر در پیکوا، کانزاس به دنیا آمد. والدینش، جو و مایرا کیتون، هنرمندان نمایش وودویل بودند.
(britannica.com)

۱۸۹۹:
در شش‌ماهگی، پس از افتادن از پله‌ها بدون آسیب، نام «باستر» را هری هودینی، دوست خانوادگی‌شان، به او داد.

۱۹۰۰:
شروع به اجرا در برنامه‌های وودویل خانواده‌اش کرد و مهارت‌هایش را در کمدی فیزیکی نشان داد.

۱۹۱۷:
اولین حضور سینمایی او در فیلم “The Butcher Boy” کنار راسکو «فَتی» آرباکل معروف به «آرباکل چاقالو» بود.

۱۹۲۰:
در اولین فیلم بلندش به نام “The Saphead” بازی کرد.

۱۹۲۳:
اولین فیلم مستقلش، “Three Ages” را منتشر کرد.

۱۹۲۴:
فیلم‌های “Sherlock Jr.” و “The Navigator” را کارگردانی و در آنها بازی کرد که هر دو به عنوان آثار کلاسیک سینمای صامت شناخته می‌شوند.

۱۹۲۷:
فیلم “The General” را منتشر کرد که اغلب به عنوان شاهکار او شناخته می‌شود، اما در زمان انتشار از آن استقبال نشد و در گیشه شکست خورد.

۱۹۲۸:
به استودیوی (MGM) پیوست، که پایان دوران فیلم‌سازی مستقل او بود. بعدها این تصمیم را بزرگترین اشتباه زندگی‌ کاری‌اش نامید.

۱۹۳۴ تا ۱۹۳۷:
مجموعه‌ای از کمدی‌های کوتاه برای Educational Pictures تولید کرد.

۱۹۵۹:
جایزه افتخاری اسکار سی و دومین دوره را به خاطر دستاوردهایش در سینما دریافت کرد؛ برای استعداد یگانه‌اش در به تصویر کشیدن کمدی‌های ابدی بر پرده سینما. خبر اهدای این جایزه از قبل منتشر نشده بود و حاضران و خود او از آن بی خبر بودند. باستر کیتون به آرامی جایزه را گرفت و بی نشانه‌ای از هیجان یا لبخند، به آرامی گفت، متشکرم. و به صندلی‌اش برگشت.

۱۹۶۵:
در فیلم کوتاه ساموئل بکت به نام “Film” ظاهر شد.

۱۹۶۶:
در اول فوریه در وودلند هیلز، کالیفرنیا درگذشت.

منابع ساخت این قسمت:

کتاب‌ها:

Buster Keaton: A Filmmaker's Life
Camera Man: Buster Keaton, the Dawn of Cinema
Buster Keaton: Tempest in a Flat Hat
My wonderful world of slapstick

مستندها و مصاحبه‌‌ها:

Buster Keaton Rides Again 1965
So Funny It Hurt: Buster Keaton & MGM, 2004
The Great Buster: A Celebration, 2018
Buster Keaton: A Hard Act to Follow, 1987
Buster Keaton: This Is Your Life, 1957
and
Buster Keaton Interview in his House CBC Telescope, 1964

لینک قسمت اول پادکست گوشه؛ هنر با گوشه درباره نقاشی

لینک قسمت دوم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه درباره مجسمه‌سازی

لینک قسمت سوم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه درباره عکاسی در یوتیوب

لینک قسمت چهارم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه درباره معماری

لینک قسمت پنجم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه درباره رابطه علم و هنر

لینک قسمت ششم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره سینما

لینک قسمت هفتم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره رقص و باله

لینک قسمت هشتم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره تئاتر و نمایشنامه‌نویسی

لینک قسمت نهم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره موسیقی و زنی که معلم موسیقی برترین موسیقی‌دانان جهان بود

لینک قسمت دهم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره هنر بدن، هنر زمینی و هنر ویدیویی

لینک قسمت یازدهم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره ادبیات و رمانی که انقلابی به راه انداخت

لینک قسمت دوازدهم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره شعر، ترانه، آواز و خواننده‌ای که شبیه کسی نمی‌شد

لینک قسمت سیزدهم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره مستندساز، راوی، مجری و طبیعت‌گردی که صدای طبیعت و سیاره زمین شد

لینک قسمت چهاردهم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه؛ درباره بازیگر کمدی سینمای صامت و طنز اصیل او

«گوشه» دفترچه یادداشت چندنفرست که در آن از چیزهایی که می‌بینند و دوست دارند با بقیه شریک شوند، می‌نویسند؛ از موسیقی، کتاب، سینما، سفر و شکم. gooshe@ پادکست گوشه در یوتیوب

نظر شما