فکر کردم حالا که تو چند صباحی ساکن آسایشگاه کوچک یا به قول خودت «دیوانهخانهٔ» زیبا هستی، اینجا در دیوانهخانهٔ دلباز، جادار و بزرگتری که ما خواهر و برادروار در کنار هم در آن زندگی میکنیم، کاری برایت بکنم و چیزی برایت بفرستم. با خودم گفتم چند جمعه، برایت چندتایی آهنگ انتخاب کنم تا در آسایشگاه لذتش را ببری و به گفتهٔ آن آقای سبیلقشنگ «زندگیات بیموسیقی، به اشتباه نگذرد.»
این آهنگها برای همین وقتهاست؛
وقتی نگهبان جمعی شکمچران و محافظهکاری و وظیفهات، بر بلندی نشستن و فریاد زدن است که ای جماعت نادان! خطر در کمین است.
وقتی، عقبماندگیِ جمعی و قید و بند خرافه و شبهعلم، دست و بال اطرافیانت را بسته است و احساس درماندگی میکنی، ولی گله، به کارهای احمقانهاش ادامه میدهد.
وقتی خلقی چراغ بهدست، دنبال «چربیسوز» میگردند و قلب تو چهارصد بار در ثانیه میزند. وقتی از وسط کوچهٔ یکطرفه، گولاخی که ورودممنوع آمده، مجبورت میکند دندهعقب بگیری. وقتی اینقدر شکننده و ظریفی که سیم از تو بزرگتر است.
وقتی قشنگی، کاریش هم نمیشود کرد.
وقتی رقیب را از بچگی به کلاس زبان و ژیمناستیک فرستادند و به هزاران هنر آراسته است. وقتی پدر و مادرت اعتقادی به «بستهها و کلاسهای کمکآموزشی» ندارند.
وقتی چکیدهٔ زندگی تولیدکنندگانت، این جملهٔ اکرمخانم است؛
اگر به تو بود، حالاهمین دو تا بچه را هم نداشتیم.
اینجا بشنوید آهنگهای صبح جمعه با گوشه را:
توضیحات بیهوده:
۱- در زندگی گروهی گونهای بلدرچین، یک پرنده نقش نگهبان را بازی میکند و با فریاد رسا و متناوب، گروه را از امن بودن یا خطر پیش رو آگاه میکند. گاهی هم برای شاخشدن و خودی نشاندادن و قدرت آواز و فریاد را به رخ مادهها کشیدن در حالت نگهبانی، دلبری میکند.
جماعتی معظم از بزرگان معروف به نمایندگی و همدلی با توده مردم بودهاند بیتوجه به شکمچرانی یا … آنها. خودبیش از حد نمایندهپندازی و خود محافظمردم پنداری علفهای هرزیاند که در سرزمین ایدهاولوژیهای سیاسی برمیدهند، وقتی که واقعیت زندگی همان مردم بر ما میبارد. چه در دیوانهخانه کوچک چه در بزرگ. گوشهتان پر صفا. دست مریزاد.