استاد گفت، هر کس بتواند خویشتن را با چکامه (شعر)ای چهارخطی آشکار کند، درونمایهٔ ذِن را دریافته، جانشین او خواهد شد.
شاگرد ِ ژرفاندیشی با نوشتن این چکامه، دریافتش را از ذن نوشت:
تن ِ ما درخت بُدی Bodhi است؛
اندیشهٔ ما بهسان آینهای درخشان است
هر از گاهی آن را بپیرایید
و نگذارید بر آن گَردی فرو نشیند
شاگرد میخواست با این شعر، برساند که برای رسیدن به پراجنا [حکمت] باید آینهٔ آگاهی را از اندیشهها پاک کرد. استاد که خواندن نمیدانست، از کسی خواست تا شعر ِ روی دیوار را برایش بخواند.
پسر جوانی شعر را خواند و استاد دریافت که شاعر، هنوز بهخوبی درونمایهٔ ذن را درنیافته.
پس، از پسرک خواست تا این شعر را بر دیوار بنویسد:
تنْ درخت بُدی نیست؛
و هیچ آینهٔ درخشانی در کار نیست
اینک که از همان آغاز، چیزی نبوده
چرا آینه را غبار بزداییم؟*
آهنگهای جمعهٔ ۲۷۶ام، در ساندکلاد گوشه یا همینجا، در دسترس اهل دنیاست؛
بس کن که تلخ گردد دنیا بر اهل دنیا
گر بشنوند ناگه این گفتوگوی ما را**
آهنگهای صبح جمعه با گوشهٔ ۲۷۶ام:
*خلاصه از کتاب گفتارهایی پیرامون ذن، ترجمه فرامرز جواهرینیا، ۱۳۷۳
**مولوی
نظر شما