در دنیا همهچیز میتواند قسمتی از متعلقات ما باشد، اما حقیقت را نمیتوان مالک شد. افکار را میتوان مالک شد، اشیا را هم میتوان صاحب شد، اما حقیقت جزيی است از وجود که میتوان به آن تبدیل شد، اما نمیتوان تصاحبش کرد.*
این تمایل انسانهاست که سعی میکنند، چیزی را که دارند به کسی که ندارد نمایش بدهند. وقتی داری، نیازی به نشاندادنش نیست. برای همین هر چیزی که میخواهیم به مردم نشان دهیم، چیزی است که نداریم. اگر نمیدانیم، دلمان میخواهد مردم فکر کنند، میدانیم. ذهن میخواهد مردم را تحت تاثیر قرار دهد تا از این راه خودش را تحت تاثیر قرار دهد، تا بعدا دانش عاریتی خودش را باور کند. تا فکر کند این حقیقت است؛ حقیقتی که فکر میکند، تصاحبش کرده است.
شاید در شخصی که همیشه برای ما ناشناس باقی میماند، چیز آشتیناپذیری هست که از ما میگریزد**… به هر حال دنیا نمیتواند چیزی به انسان مضطرب اعطا کند.
آهنگهای صبح جمعه با گوشه شماره ۲۳۲ را در ساندکلاود گوشه بشنوید:
نظر شما