«اغلب ما درنمییابیم در پشت سرِ یک آدم تأثیرگذار – مثلاً هنرمندی که در حافظهٔ دنیا باقی میماند (بهتر بگویم در درونِ او) – دریایی از تجربههای ویژه و عمیق، سلوک روحی، زندگیهایی که کرد، اطلاعات و داناییها و دیدهوریهایی گرد آمدهاند؛ یک تربیت خاص برای آنکه با تأمل و انصاف و رها از القائات سطحی و فرصتطلبی و دروغ، به جهان و پیرامونش نگاه کند… خب، چنین آدمی چیزی هم که میآفریند، محصول این ژرفاهاست و بدیهیست بهخاطر آنکه چیزی به جهان و مردم میدهد که ماندگار است، خود ِ اثر هم باقی میمانَد.»*
آهنگهای جمعهٔ دویستوبیستوششم، به یاد عباس کیارستمی:
از اول ِ كار، در اندرون او حُزنی غالب بود و پيوسته از خلق رميده بود و پای از رفتن دركشيده. سبب اين بود كه از نوحهگری شنيد، «كدام روی و موی بود كه در خاك ريخته نشد؟» دردی عظيم ازين معنی بر وی فرود آمد و قرار از او برفت و متحير شد. بدو گفتند: «تو را چه بوده است؟»
او واقعه باز گفت: «دلم از دنيا سرد شده. چيزی در من پيدا گشته كه راه بدان نمیدانم و در هيچ كتاب، معنای آن نمیيابم و به هيچ فتوی در نمییابم.» گفتند:
«اين كاری نباشد كه در خانه متواری شوی. كار، آن باشد كه گام در راه نهی، هيچ نگويی، به راه بنگری. راه، خود با تو خواهد گفت از آن هزار پرسش بر دلت.» و او به جستوجوی راه شد …**
** ذکر داوود طائی، تذکرةالاولياء، عطار نیشابوری، خلاصهشده در فیلم جادهها
ممنون. از کلام کیارستمی و جادوی عطار…