صبح جمعه با گوشه؛ موسیقی ِ خالی همراه با لذت‏‏

لاکشری
«لذت» با نام اپیکور حکیم یونانی گره خورده و اغلب به اشتباه، برداشتی سطحی از لذت را به نام او و یارانش وصل می‌کنند. هنوز هم مجله‌های زیادی، عکس‌های پر زرق و برق از ترکیبی از خانه و قایق و بیکینی الماس‌نشان و غذاهای گران و چه و چه را به نام «سبک زندگی ابیقوری یا عیاشانه Epicurean» به خورد مردم می‌دهند.
اسم رستوران پرزرق و برق «اپیکور» مثل «همبرگر فروشی بابی سَندز» پَرت و بی‌ربط است: ‌

ساده‌ترين غذاها در رفع رنجی كه زاییدهٔ احتياج است، بيش از سُفره‌ای پُر از خوردنی و نوشیدنی‌های گرانبها، لذت‌بخش است. يكي دو قرص نان و چند جرعه آب، پس از تحمل گرسنگی و تشنگی زياد، شديدترين لذت‌ها را در پی دارد.
– اپیکور

آهنگ‌های جمعهٔ ۲۲۵، جمعهٔ لذت و آهنگ خالی یا بی‌کلام:

«اپیکور و دوستانش به نوآوری اساسی دیگری هم دست زدند. برای اینکه مجبور نباشند برای کسانی کار کنند که از آنها خوششان نمی‌آمد و برای اینکه مجبور به ارضای هوس‌های بالقوه حقارت‌آمیز آنها نباشند، خود را از اشتغال در دنیای تجاری آتن کنار کشیدند (ما باید خود را از زندان امور روزمره و سیاست روزمره رها کنیم) و چیزی را شروع کردند که بهترین توصیف آن زندگی اشتراکی است و در ازای استقلال، زندگی ساده تری در پیش گرفتند.
آنها پول کمتری داشتند ولی دیگر مجبور نبودند از فرمان‌های اربابان نفرت‌آور پیروی کنند.
پس باغی نزدیک خانهٔ خود، کمی خارج از شهر خریدند و برای استفاده روزمره، سبزی‌هایی در آن کاشتند. رژیم غذایی آنها نه شاهانه بود و نه مُسرفانه، ولی خوش عطر و طعم و مقوی بود. همانطور که اپیکور به دوستش منوسیوس گفت:

انسان خردمند نه بیشترین مقدار غذا بلکه لذت بخش‌ترین آن را انتخاب می‌کند.

سادگی بر احساس شأن و مقام دوستان تأثیر نمی‌گذاشت، آنها با جدایی از ارزشهای آتن، دیگر خود را بر مبنایی مادی ارزیابی نمی‌کردند. نیازی نبود از دیوارهای برهنه خجالت زده شوند و فخرفروشی و تظاهر به طلا سودی نداشت. در میان گروهی از دوستان که خارج از مرکز سیاسی و اقتصادی شهر زندگی می کردند، کسی ادعایی – به معنای مالی – نداشت که بخواهد ثابت کند».

تنهایی

از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه (مطلب داخل گیومه )
عکس: Hedi Slimane

4 Comments

  1. شاهین پاسخ

    این دومین جواب منه. البته جواب یکیه. اولی مثل همیشه طولانی بود و پرید.
    بله همین طور هست که میگی و باعث مسرت و صفای ذهنیه که هر دو گفته رو درک میکنی. اول از همه این رو بگم که خیلی وقتا حرفایی که میزنم رو آنچنان زیاد قبول ندارم؛ وقتی برمیگردم و دوباره میخونم. حس میکنم نیاز به اصلاح و تعدیل داره. اینجا هم همین حس رو دارم. من هیچ نقدی و نظری در مورد زندگی و احوالات اپیکور نداشتم. در مورد سبک زندگی اپیکوری حرف زدم. و اتفاقا قبول دارم که حتی باغ‌های اپیکوری و صومعه‌ها و محافل کمونیستی؛ که همه رو در یک راستا میبینم (و شاید اشتباه میکنم) همه سرشار از دانش و فهم و هنر بودن. ولی باز گفتم که در عین این همه غنا، فقیر دیده میشدن.
    در مورد فلسفه و نتیجه و راهکار چیز خاصی ندارم که بگم. چون همون طور که گفتم نظرم قطعی و مشخص نیست و فتوا نمیدم. فقط نظر شخصیه
    آیا لازمه از اپیکور بتی ساخت؟ – نه فکر نمیکنم. ولی خب شاید باید. به هر حال آلن دوباتن شیفته‌ی یونان باستانه و میسازه. و من هم ایشون رو دوست دارم و لذت می‌برم (آبراهام هم همین جور. لذت بردم وقتی خوندم)
    آیا آگه بتی از اپیکور ساخته بشه میشکونم؟ – نه خیر. بت برای شکستن حالا حالاها زیاده. اپیکور که خوبه
    آیا فکر میکنم سبک زندگی اپیکوری نیاز به تبلیغ داره و من خودم براش تبلیغ میکنم؟ – نه فکر میکنم نیاز به تبلیغ داره و نه خودم تبلیغ میکنم. فکر میکنم اندیشه‌ی اپیکوری و خیلی از اندیشه‌های دیگه مثل بودیسم و اینا که نوعی زهد و انزوا توش هست رو میشه در زندگی روزمره و در همین تعاملات پیاده کرد. فکر میکنم میشه با یه لحقه‌ی کوچکی از دوستان نزدیک به بخش مهمی از تجارب زندگی مشغول شد در عین حال که بقیه امور زندگی رو با سروکله زدن با مردم جامعه به سر برد. فکر میکنم میشه حتی در شهر شلوغ و پرتراکمی مثل تهران که زندگی شاید توش سخت باشه. آروم و باوقار بود و درگیر این همه هیاهو نبود، در عین حال که در امور مهم جامعه تاثیر خوبی گذاشت. میشه کار خود رو پیش برد نه کار بیگانه رو. یا به تعبیر مولانا در اون داستان که وقتی کره اسب از سروصدا و شخولیدن گله ترسید و عقب رفت. مادرش بهش گفتم چی شد چرا میترسی و آب نمیخوری؟ تا بوده این خنگولا از این هیاهو و سروصدا داشتن. این کارافزایان همیشه دارن وقت و انرژی خودشون رو حروم میکنن ولی ما هم اینجا برای کاری اومدیم و قراره بریم. اگه باید آب بخوریم. میخوریم. بی‌توجه این همه هیاهو.
    آیا این افراد لذت گرایی که به نظر میرسه فلسفه‌ی اپیکوری دارن ولی در تضاد کامل با زندگی اپیکور هستن رو درست هست اپیکوری بدونیم؟ -خب بله. باید توجه کنیم که سوال یه سوال فلسفی هست. یعنی صرفا ما با یه دوگانه‌ی ”اپیکور-سبک زندگی اپیکوری“ طرف نیستیم. واقعیت این هست که ما ”سبک ناب اپیکوری“ نداریم و اگه بگیم داریم در حقیقت همون زندگی شخصی اپیکوری هست که مال یه زمان و شرایط خاصی بوده که مرده و رفته. از داعش تا روشنفکرای دینی معاصر همه مسلمانن. ولی طیف مختلفی از اندیشه‌ها رو دارن. ما با یه فهم و فلسفه‌ای روبرو هستیم نه یه شخص مرده. و این مردم هستن که مشخص میکنن کدوم اندیشه رو میپسندن و مد میکنن. و اگه نوع مبتذل و بدی از یه اندیشه و جهان بینی ای مد شد خب این یعنی اون فلسفه مشکلات ساختاری داری. و این چیز بدی نیست. چون یه فهم و معرفتی هست که میشه اصلاح کرد و بهترش کرد. ما فقط یه نسخه از یه چیزی نداریم. همین طور، هیچ چیز تمام خوب یا تمام بدی نداریم. فهم و معرفت بشری همیشه در حال حرکت بین این دوقطبه. و این اتفاقا باعث میشه یه فلسفه یا اندیشه زنده بمونه و در زندگی مردم جاری باشه.
    آیا چون قریب به اتفاق پرهیاهویان جامعه دارن بر طبل ابتذال اپیکوری میکوبن این یعنی اصل اپیکوری و تمام؟ – نه عزیز من، به هیچ وجه. هرچند که من چیزی خوبی در فلسفه‌ی اپیکوری نمیبینم (برعکس مثلا مارکسیسم که گفتم در همون راستا میبینمش) ولی اگه شما میبینی و دیدی خب چرا که نه؟ باید حتما حتما تبلیغ کنی و بگی تا دیگران بدونن. اتفاقا آدمایی مثل من با حرفای شما رابطه‌ی بهتری با این اندیشه‌ها پیدا میکنن. من که فقط یه آدم منطقی صرف نیستم. اتفاقا تاثیر یه ”نه“ی دلخراش از کسی که بهش علاقه داشتم و خیلی از اپیکور حرف زده؛ در رد اندیشه اپیکور خیلی بیشتر از فهم منطقی و فلسفی منه. من ربات نیستم (هر چند که وقتی من رو نمیشناسی من هر دروغی میتونم بگم. شاید من یه رباتم که از آینده اومدم تا سازنده ام از سر به سر گذاشتن با جد بزرگش لذت ببره). به هر حال همین که میای و اینجا رو رونق میدی و با من بحث میکنی و اینا. خب اپیکوری نیست. و برای من همین کافیه.
    به هر حال شاید اینجا کم رفت و آمد و کم تاثیر به نظر بیاد لابد. ولی خب جنس خوب و چیزهای با ارزش به این راحتیا به چشم نمیان. شاید اغلب حوصله‌ی این حرفا و این چیزا رو نداشته باشن. ولی خب ”اغلب“، ”همه“ نیست لابد. یکی یه باری میخونه و میفهمه و به بقیه میگه.

  2. شاهین پاسخ

    به نظر من، واقعیت این هست که نمیشه گفت اون افراد مرفه بی‌درد، در پی لذت سطحی، اپیکوری رفتار نمیکنن و اطلاق چنین اسمی اشتباه هست در موردشون.
    اپیکور یه جور زندگی جدا از هیاهو و براساس شادی و خوشبختی شخصی رو تبلیغ میکرد. چیزی که به حدی ساده بود که احتیاج به هیچ نقد و موشکافی ای نداشت. اگه بدن لذت برد و این لذت گذرا نبود خوبه. عده‌ی زیادی از مخاطبان اون مجلات اپیکوری هم خب همین جورن. اکثرا در لحظه زندگی میکنن تقریبا چیزی زیادی از آینده نمیدونن و گذشته هم در گذشته خودشون ختم میشه. شاید صبح تا شب درگیر تفریحات روزانه هستن و تمام دغدغه‌اشون فردا چیکار کنیم باشه. و خب به هر حال به سبب شرایط اجتماعی ای که دارن شاید میتونن یه چیزی حدود ده پانزده سال اینجوری پیش برن. و حتی اگه دست به ماجراجویی بزنن بتونن یه عمری رو هم پیش ببرن (در حالی که مثلا در شرایط سکون و محدودیت‌ها اجتماعی معمولا نمیشه بیش از چهار پنج سال اینجوری پیش رفت). اکثرشون اصلا علاقه ای به سیاست ندارن و رفتار اجتماعی رو هم بدون اینکه بخوان درگیر خوب و بدش بشن، فقط تماشا میکنن و از اینکه بیرون گود نشسته و نظر میدن، احساس راحتی و حتی لذت دارن. به هر حال یه سبکی از زندگی هست.حتی زندگی مجازی بهشون اجازه داده تا زندگی جدا و گروهی‌شون رو بهتر مدیریت و کنترل کنن. و اتفاقا برای بعضیاشون جواب میده چنین سبک زندگی‌ای. که جالبه.

    اتفاقا اپیکور فقط یه سری بیانات فلسفی و ذهنی نبود خب و یه شیوه ی زندگی‌ای رو هم تشویق میکرد و پیش گرفته بود. و این شیوه‌ی زندگی چیزی عجیب و نایابی نیست برای ما. عده ی زیادی بودن که از این ایده استفبال کردن و اون رو بسط دادن و نتایج جالبی هم گرفتن.
    بعد از اپیکور یه موج درست شده بود که ملت در حومه شهر و در باغ زندگی خودشون رو پیش میبردن و خیلی درگیر مسائل اجتماع نمیشدن ولی خب ذات انسان کنجکاوه و سربه‌راه نیست. قرار نبوده سر به راه باشه لابد. زمانی که مسیحیت شکل گرفت یکی از بهترین سبک‌های زندگی تلقی می‌شد و صومعه‌ها نتیجه همون سبک زندگی بودن. و به خاطر مشکلاتی که این سبک زندگی به جنگشون رفته بود، رفتار افراد به یک شکل درآمد و حتی ازدواج ممنوع شد (قابل توجه کسایی که فکر میکنن چند همسری یه ایده قابل پیاده سازی در جهانی مدرنه). و خب کمتر کسی هست که ندونه صومعه در عین حال که مملو از دانش و فهم و هنر بود چقدر هم بی‌مایه و فقیر نشون میداد. انسان، خودش رو در تعامل و تراکنش با انسان‌ میفهمه.
    حتی این هم جالبه که به احتمال زیاد ایده مارکسیسم و نظام اجتماعی‌اش (کمونیسم) از همین سبک زندگی اپیکوری گرفته شده. تز دکترای مارکس همین فلسفه‌ی اپیکور بوده اگه اشتباه نکنم و شاید کسی بهتر از مارکس (با اون هوش و دانش) نتونسته این سبک زندگی رو تئوریزه کنه. ولی با این حال حتی اگه از نتایج پیاده‌سازی مارکسیسم بگذریم (که میگیم یه پیاده سازی بد به معنای بطلان یه ایده هوشمندانه نیست لابد) نمیتونیم این رو نادیده بگیریم که چنین سبکی از زندگی و رفتار یه نوع ایدئولوژی دگم و کوری هم در خودش داره که حتی اگه بهترین ایده هم باشه به دلیل اینکه نمیتونه رشد کنه و ایراداتش رو رفع کنه به سادگی نابود و کنار گذاشته میشه. اتفاقا همین ایدئولوژیه که در ادامه به دنبال کنترل ذهن و رفتار پیروان هم میره (که البته برای دوام اوردن همون سبک زندگی هست لابد) و شاید بزرگترین ایرادش هم دقیقا همون مشکلی بود که مارکسیسم داشت. مارکسیسم برای رقابت با سایر ایده‌ها نیومده بود. به خصوص ایده‌هایی که در ذات پرطلب، زیاده‌خواه و جاودانگی‌گرای انسان در هم تنیده بودن. بگذریم از حجم انسان در زمین و کمبود منابع. در کل با این همه دردسر شاید بهتر باشه بیشتر مراقب هم باشیم و با همین توی سر و کله‌ی هم زدن، سر کنیم. نمیدونم. اپیکوری هم خوبه البته. اول و آخر منقرض میشیم. حالا یا اپیکوری یا به لطف ترامپ. یا یه جور دیگه لابد!

    1. آبراهام متوهمیان Post author

      یادته یک بار درباره «بت نساختن از هیچکس« نوشته بودم؟ صحبت ابوسعید ابوالخیر بود و نوشتی که اتفاقا امروز اگه بتی هم ساخته میشه باید از این آدم ها ساخته بشه و چرا که نه؟ فکر کنم خیلی خوب هم اون نظر و هم این نظرت رو درک میکنم، خب اینجا که کلاس فلسفه نیست و فقط یه گوشه است و لابد ما هم از یه جاها و یه چیزهایی به این گوشه پناه آوردیم و هرچند که من هم فامیلم متوهمیانه و میدونی که خانواده بسیار بزرگی هم هستیم، ولی دچار این توهم نیستم که اینجا تاثیر مهمی بر جایی یا چیزی میذاره و ممکنه چیزی یا کسی رو تغییر بده یا چی. این دفعه اتفاقا من معتقدم که بذار اصلا قضاوت کنیم و نظرهای قطعی بدیم بعضی وقتها. در روزگاری که هرچیزی ضد خودش استفاده میشه و اسم ها و مفاهیم به سود سرمایه و زور تعبیر میشن، بذار در یه گوشه یکی داد بزنه که فلان برداشت، سطحی و اشتباهه؛ شاید یک نفر، تشویق یا حتی تحریک شد که بره آب رو از سرچشمه پیدا کنه و بنوشه. همین حالا اسم اپیکور رو جست وجو کن و ببین اسم اپیکوروس ما اول میاد یا اسم یه آهنگ خوان بی ربط که اسمش رو گذاشته اپیکور. ببین درباره همین اپیکور، از زنانی که در باغ معروف، مشغول آموزش و یادگیری و بحث و زندگی بودند، چه جوری یاد میکنن. ببین آیا کسی میگه که حتی اسم خیلی از این زنها ثبت شده و اونجا مشغول درس و بحث بودند. یا ببین که کسی میگه در روزگاری که در آتن، بردگان رو شایسته تفکر و تعقل نمی‌دونستند، در باغ اپیکور دست کم یک برده وجود داشته که در بحث ها شرکت می کرده. کسی اینها رو نمیگه مسلما، خواهند گفت که باغی بوده و همه از صبح تا شب مشغول عیش و نوش بودند. بنابراین در روزگار ما نام اپیکور بیشتر توی دیالوگ فیلم‌های رومانتیک یا مجله‌های «سبک زندگی لاکشری» دیده میشه. اپیکور اساسا لدت رو یک چیز درونی میدونست نه بیرونی، البته خودت بهتر از من میدونی ولی موافق باش که گاهی توی یه گوشه دور و کم رفت و آمد و کم تاثیر، کسانی قضاوت های رادیکال بکنند و بگن این برداشت سطحی یا اشتباهه.

  3. شاهین پاسخ

    هرچند که شاید اون پیچ ریورب بیش از اندازه پیچیده شده ولی اکثر کارها رو خیلی دوست داشتم و پسندیدم.
    هفته پیش که اومدم آهنگای جمعه رو گوش بدم متوجه شدم که جمعه، فقط جمعه ژاپنی نیست و یه پستی در مورد اپیکور و اینام هست. اولش فکر کردم گوشه اشتباه کرده لابد. ولی یه دفعه ترسیدم وقتی که دیدم تاریخ و اینا کاملا درستن. من اون جمعه اصلی ژاپنی رو اصلا یادم نمی اومد. رفتم لاگ‌ها و اینا رو چک کردم. جمعه سرجاش بوده. ولی فکر کنم این چیزی که شما هستید یه چیز دیگه ای هست که میتونه یه دفعه بود و نبود یه روز رو اینقدر پررنگ کنه.
    خدا حفظتون کنه

نظر شما