بیشتر تابستان امسال گذشته و فقط چند هفته ناقابل مانده. نه این که ناراضی باشم. هیچ وقت از تابستان به جز تعطیلات سه ماههاش و فرصت طولانی که در ایام مدرسه برای کتاب و کتابخوانی میداد خوشم نیامده. پاییز را از همه فصلها بیشتر دوست داشته و دارم. آهنگهای این جمعه هم به استقبال این پاییز هنوز نیامده میرود.
در ضمن اگر خواستید این شعر یهودا عمیخی را هم بخوانید.
آهنگهای صبح جمعه با گوشه صد و هشتاد و سوم را در ساندکلاد گوشه بشنوید:
ودر یوتیوب ببینید:
تابستون شاید گرمای حوصله سربری داشته باشه که خیابون گردیای عصری رو خسته گننده میکنه ولی جدا خیلی چیزای بیشتر و بهتری داره. تابستون ترافیک و شلوغی کمتره. در عین حال که واقعا جنب و جوش بیشتره. تابستون مسیرها کوتاهه و مردم میان بیرون که بیشتر ببینن. فرصت برای کارهای زیادی هست حتی کتابخوندن. شبا پارکا پرن. نه باد و بارون بساطی رو به هم میزنه نه جای خوب اونقدر کمه که ملت برای جای بهتر نگران باشن. پارک پر از بچه هایی مثل بچگی های خودمونه. زوجهای دونفره شاید مثل ما نباشن ولی واقعا دقیقا همونی هستن که من (تنها) دوست دارم ببینم. اتفاقا شاید تابستون دلنشینترین فصل برای اینکارا باشه. تا فرصتی هست تو این چند هفته باقی مانده پیشنهاد قدم زدن در پارک شباهنگام رو از دست نده.
شعر خوبه هااا؛ ولی منطقا از فرض “نیمی از دنیا عاشق نیم دیگرند / و نیمی از دنیا بیزار نیم دیگر” نمیشه نتیجه گرفت “نیمی عاشق اند و نیم دیگر بیزار”. از آبراهام بپرس.