باز نمرا در مراجعه است/باز جمعه است/ باز روز ملی افزایش خستگی ِ جمعی است/جمعه روز خوب پاکیزگی است/شب جمعه موعد حرکات زیگزاگی است/شعری که گفتهام، چه اینستاگرامی است/نوبت آب دادن به گلدان یاس رازگی است/وای برمن که نوبت گذاشتن عکس رقص لزگی است/یا وقت ست کردن آن مانتوی ِ به شکل گلابی است/ شعرم عجیب شایستهٔ آن بارگاه شعرخوانی است/افسوس که از مصادیق بارز تشویق افکار عمومی به خستگی است/اکنون شنو که این جمعه، جمعهٔ صدوهشتادودومی است/این شعر هم که خواندنش شبیه کشیدن دست روی رنده است، از سرودههای یک «متوهمیان»ی است:
اینکه نبودن یا دور بودن نمرا را “مراجعه” گفتی هم جالبه هم یه ذره رشته های بلند و کشیده (و در-عین-حال-پوسیده-لابد) رو بدجور نمایان میکنه. بیخیال. حتی بیخیال اینکه چطور جمعه شده “روز ملی افزایش خستگی”؟
این لیست رو واقعا پسندیدم هر چند که مدت زیادیه دیگه حال و هوای موسیقی سنتی ام بد جوری خرابه و نمیتونم اونجور که قبلن ها گوش میدادم لذت ببرم. از مهمترین لحظات زندگی باید یه جاهایی باشه که ما زل زده ایم. حالا اگه دور دست نشد همین دور و بر، اون خیابون رو به رو، حیاط اون ساختمون، پارک یا یه دشت گل هم بد نیست لابد. بی شک کاهش خستگیه آبراهام جان. جایی که برای لحظاتی هم که شده اون همه بار (چه بار امانت ازلی و چه غرغرای ابدی) رو میذاری بغل پات و زل میزنی. مثل کسی که دیگه تو بازی نیست. ناظر لخته لابد. بهتر میبینی که اونطورا هم که فکر میکنی نیست. خیلی خیلی چیزا هست و خیلی خیلی سریع میگذرن. و همین طور بهتر میتونی با سوالهایی رو به رو بشی که در حالت عادی و در محضر دادگاه جواب دادن بهشون خیلی خیلی سختتره. آره جمعه روز دید و بازدیده لابد. همین طور روز خوب پاکیزگی.
—-
اون عکس اون بالا لابد پروژه ی یه درسی چیزی هست. حتی شاید پروژه پایانی یه ترم یه دانشجوی نقاشی یا یه چیزی تو این مایههاست. طرف هرچند سبک رو خوب انتخاب کرده ولی فکر کنم نمره ی بالایی هم نگرفته باشه. تقریبا حجم و جسم و چهره و پرسپکتیو و اشکال هندسی و خط و این چیزا رو کامل میبینی (حتی همه در کنار هم) ولی هیچکدوم نه تنها خوب نیستن، پر از غلطن. البته این رو یه دانش آموخته ی م-کامپیوتری عرض میکند که چیزی نمیداند ولی پرادعا و اهل جر و بحث است و فکر میکند فقط حملات تند به جماعت هنری، فهم هنری را بالاتر میبرد وگرنه این جماعت هنری به حدی بی بخارند که حتی اگه در حد پرفسورا هم مطالعه و فهم داشته باشند؛ باز هم خیلی راحت تمام اون دانش و کوشش را با گفتن “زیبایی در چشمان بیننده است” دور میریزند.
—-
آها راستی اون قطعه طولانی کریستوف رضاعی که پاشده بود رفته بود بازار گشت زده بود بهترین و چه مناسب لیست و حال هوا بود. خدا حفظتان کند آبراهام.