جمعهٔ عطّار نیشابوری؛ با خون نوشتن بر دریا

منطق الطیر
هفته پیش دستم رفت به سمت فرستادن پیامی به بچه‌های گوشه که چه نشسته‌اید که دیگر نگهداری سایت و کارهای فنی‌اش من را کلافه کرده و گذشته از اینها، فکر کنم داریم روی آب می‌نویسیم و بیایید این تنها گوشه‌مان را هم تعطیل کنیم. بعد فکر کردم بر آب نوشتن، آن‌قدرها هم بد نیست؛

بر همه چیزی کتابت بُوَد مگر بر آب و اگر گذر کنی بر دریا، از خون خویش بر آب کتابت کن تا آن کز پی تو درآید، داند که عاشقان و مستان و سوختگان رفته‌اند.


تازه همیشه احتمال ضعیفی هست که جایی «خانم چاقه‌ای» منتظر شنیدن یک صبح جمعه با گوشهٔ دیگر باشد.

بساط صدوشصت‌ونهمین لهو و لعب گوشه، در جمعه‌ای از ماه خرداد یا برج دو پیکر فراهم است و این دومین جمعه خراسانی است که قبلاً قولش را داده بودم؛ جمعهٔ عطّار نیشابوری که در یکی از سیاه‌ترین دوران سرزمین خراسان و ایران و افغانستان امروزی زندگی می‌کرد و در روزگار خودش که با حمله مغولان همراه بود، قدر ندید و شعرهایش بعد از قتلش مشهور شدند.

داستان رها کردن کار و دکان و پیشه‌ و روایتی از قتلش به‌دست سربازان مغول، مشهورتر از آنست که نیازی به تکرار داشته باشد. شخصیت و زندگی‌اش طوری بوده که درباره‌اش افسانه‌ها ساخته‌اند؛ مثلا قصه‌ای هم درباره «بی‌سرنامه» او گفته‌اند -مثل خیلی کارهای دیگری که به او نسبت می‌دهند، اثر عطار نیست- که وقتی سرش را بریدند سر را به بغل گرفت و در راه، منظومه بی‌سرنامه را سرود و با خونش نوشت.
در پایان نسخه‌ای از بی‌سرنامه، متعلق به مستشرق فرانسوی شارل شِفِر، آمده:

به پایان آمد این کتاب موسوم به بی‌سرنامه از بزرگ‌ترین تالیف‌های عطار که آنرا با خون خویش نوشت، در هنگامی که سر بُریده‌اش در زیر بغلش بود چون این رساله به پایان آمد، در همین جا که خاک جای اوست بیفتاد.

به قول محمدرضا شفیعی کدکنی، افسانه‌های سوررئالیستی زندگی عطار جذابیت‌های تصویری و سینمایی دارند. البته شعرها و آثار زیادی را به عطار نسبت می‌دهند که جعلی و مشکوکند، اما منطق‌الطیر (مقامات طیور) و اسرارنامه از آثار مسلم او هستند. جز اینها، تذکرة الاولیاء که اهل فن می‌گویند نظیرش در فارسی و عربی وجود ندارد، الاهی‌نامه، مصیبت‌نامه، دیوان و مختارنامه از آثار عطار هستند و بقیه کتاب‌هایی که به او نسبت می‌دهند، از جمله همین بی‌سرنامه، حلاج‌نامه، پندنامه، بلبل‌نامه، پسرنامه و غیره جعلی‌اند و اثر عطار نیستند.

منطق‌الطیر که در انگلیسی به The Conference of the Birds مشهور است، آوازه‌ای هم‌پای مثنوی مولوی دارد و نسخه‌های زیادی از آن به زبان‌های مختلف منتشر شده. تصویری که برای این جمعه انتخاب کردم از کتاب کوچک مصور و دوست‌داشتنی است که تصویرگری چکی-آمریکایی از داستان سیمرغ و پرندگان و کوه قاف، تصویرگری کرده که پایین صفحه نام و نشانش را نوشتم.

آهنگ‌های این جمعه را مثل جمعه‌های پیش، اینجا هم می‌توانید بشنوید:

تک‌تک آهنگ‌ها را هم زیر بخشی از شعر هر آهنگ می‌بینید.

گم شدم در خود چنان كز خويش ناپيدا شدم
شبنمی بودم ز دريا غرقه در دريا شدم

جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ريزی چون دل دگر ندارم
در زاری و نزاری چون زير چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم
روزی گرم بخوانی، از بس كه شاد گردم
گر ره بود در آتش بيم خطر ندارم
عالَم پر است از تو، غيبت منم ز غفلت
تو حاضری و ليكن من آن نظر ندارم

به دریایی در افتادم که پایانش نمی‌بینم‌
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمی‌بینم
در این دریا یکی دُر است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که دُر جوید که جویانش نمی‌بینم

چه دانستم که این دریای بی‌پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دین‌دارای
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد

من نمی‌دانم که من اهل چه‌ام
يا کجاام يا کدامم يا که‌ام

گم شدن در عاشقی دین من است
نیستی در هستی آیین من است
حال من چون در نمی‌آید به گفت
شرح حالم اشک خونین من است

ای از شراب غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده

روزی که بازخواهد از جان و دل امانت
هم دل تباه بینی هم جان خراب مانده

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی
در میان این و آن درمانده حیران چون کنم
چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید
بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم

گر کُشم زار و اگر زنده کنم من دانم
در ره عشق، تو را با من و با خویش چه کار

ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
چون کرم‌پیله، عشق تنیدم به خویش بر
چون پرده راست گشت من اندر میان شدم
دیگر که داندم چو من از خود برآمدم
دیگر که بیندم چو من از خود نهان شدم

بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی‌دانم
گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم
ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر
چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمی‌دانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی‌دانم

ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر

تو كِی دانی كه چون بايد نوشتن؟
چنين قصه به خون بايد نوشتن

شیخ ما عطار رفت و کو کسی
تا بر آن فخر البشر بگریستی

عکس یک: تصویرسازی Peter Sis تصویرگر اهل چک یا چکیا، نسخه‌ مصوری از منطق الطیر عطار
برای آشنایی با عطار، نگاهی بیاندازید به کتاب زبور پارسی، زندگی و غزل‌های عطار

7 Comments

  1. آیتای پاسخ

    امیدوارم گوشه دل انگیز و دل نواز همیشه برقرار باشه…بازم ممنون

  2. شاهین پاسخ

    ببین این هفته که باید لبیک بگم حتما، دیر رسیدم. اتفاقا نمیتونم دم و دستگاه رو علم کنم تا گوش بدمشون فعلا. پس فقط این رو بگم آخرش نامه رو نوشتی یا نه؟ فکر کنم باید می نوشتی ها. بلاخره هم تو غرها رو زده بودی هم اونها غرها رو خونده بودن. کمک میکنه خب. من قدیما یه بار یه سایتی برای یکی از فامیلامون با جوملا ساختم. اگه یه بار خواستی “اندر سختی ها و مصائب نگهداری و تولید محتوا در وردپرس و دم و دستگاه” رو بنویس، بخونیم. بلاخره یه چیزایی ازش میفهمیم. این هم یه نکته اس که اگه بری تو سایتای سوال-جواب در مورد وردپرس هزار چیز میبینی جز اینجور “رَنت”ها (rants). که خداییش حرف دل هشتاد درصد کاربران وردپرسه (اگه صددرصد نباشه). و حتی مسلما نه فقط وردپرس بلکه حتی جوملای خدا بیامرز. به هر حال بگو. همون یکی دو جمله ی اون بالا هم خیلی خوبه. اگه خواستی یه فکری هم در مورد نیروهای تازه نفس بکن. جوونای خیلی خوش فکر و ذوقی هستن که دوست دارن کمک کنن. حتی مطابق با آبراهامز دیسیپلین. :چشمک

  3. ایلیا پاسخ

    نمی‌تونم خودم رو در قالب خانم چاقه تصور نکنم! گوشه بسیار دوست‌داشتنیه و بیشتر از حیفه که تعطیلش کنید. حس فوتبالیست‌هایی رو پیدا خواهید کرد که فوتبال رو کنار گذاشتن و آرزو می‌کنن کاش چند سال دیگه هم بازی می‌کردن…

  4. 1 پاسخ

    این تنها گوشه‌مان را تعطیل نکنید. دلمان به همین گوشه خوش است.
    مطلوب است اگر بشود آهنگ ها روی
    google drive, drop box
    آپلود کنید برای استفاده بیشتر و راحت تر

  5. مه پاسخ

    من هم منتظرم. هر جمعه. میدونم سختتونه ولی بهترینید. ادامه بدید مث همیشه خوش سلیقه و خوش ذوق. آهسته و پیوسته :)

نظر شما