صبح جمعه با گوشه؛ جمعهٔ نه‌ شرقی، نه‌ غربی

شرق و غرب
فعلا که اوضاع شرق و غرب دنیا به‌هم ریخته یا دستکم رسانه‌ها اینطور می‌گویند و نشان‌مان می‌دهند و ما هم باید بگوییم چشم، حتما یک چیزی هست که باز مُجری‌های لب‌قشنگ و چشم‌قشنگ با گردنبند‌های درشت‌شان خبر از ترکیدن و تیر و ترکش می‌دهند. من البته شدت فاجعه‌ها را از روی میزان آرایش مجری‌های تلویزیون می‌فهمم:
اهمیت خبری حادثه= میزان آرایش مجری در واحد سطح صورت مشارالیها + قطر گردنبند نامبرده ضربدر عدد پی + میزان غم نهفته در چشم‌های دودی و خیره به دوربین وی+ شماره فونت «خبر فوری» یا ‌Breaking News نوشته شده روی زمینه قرمز.
این هم نتیجه ۴ سال ریاضی خواندن در دبیرستان گلستان و سه سال خستگی کشیدن در سخت‌گیرترین و مشهورترین دانشکده ریاضی بلبلستان که می‌گفتند اگر یکسال دیگر زیر خستگی دوام بیاوریم، مدرکش را روی میز هردانشگاهی در جهانستان بگذاریم، با لب استاد و رییس دانشگاه، حرف خواهد زد.
اگر هم فکر می‌کنید صاحب این قلم «چیزی زده است» این را بخوانید تا ببینم باز به معادله ابداعی من می خندید یا نه؟
در این سوراخی که من خزیده‌ام، واقع در مدار ۳۴درجه شمالی، ظاهرا همه‌چیز آرام است و کسی دستکم در ظاهر، برنامه‌ای برای لت‌وپار کردن دیگری ندارد. فاجعه‌بارترین اخبار این آرامستان، پیداشدن هیولایی است که به کاکتوس خاردار هم رحم نمی‌کند، یا پرنده‌هایی که آفتابگردان‌های توی گلدان همسایه را آش و لاش کرده‌اند، فوقش دیدن کژدُمی که گرمای آتش شومینه، به اشتباهش انداخته و از خواب زمستانی بیدارش کرده.
ولی اگر مسیر این مدار را ادامه دهید به جایی می‌رسید که شرق و غرب عالم، بدجوری در هم گره خورده‌اند؛ یک نیمچه شرقی، نیمچه غربی‌ای، طیاره یک شرقی سابق را می‌زند که این در خاک من بود. شرقی سابق می‌گوید این طوری است؟ اصلا خوردنی‌های شما دیگر برای معده ما خوب نیست و پس می‌فرستیم. آن ابَرغربی کدخدا هم می‌گوید اصلا خوب کرد که زد. این به ظاهر لا شرقية ولا غربية، در حالی که قند توی دلش آب شده، می‌گوید کلا همه‌چیز شرق و غرب عالم را این نه‌شرقی، نه‌غربی ِ آب‌زیرکاه به هم ریخته. خود نه شرقی، نه‌غربی هم همه را به «خویشتن داری» دعوت می‌کند. خلاصه که بازار دودوزه‌بازی شرقی-غربی در نقطه‌ای از همین مدار ۳۴ درجه، چنان به هم رسیده و آوار شده که انگار نه انگار روزگاری آن آدم گذر کرده و بالاتر از شرق و غرب، سُروده:

گر درخور عشق آید خُرم چو دمشق آید

ور دل ندهد دل را ویران چو حلب بیند

وا بدهیم و بشنویم آهنگ‌های صبح جمعه با گوشه صدوپنجاه‌وسوم را؛ جمعهٔ نه‌شرقی نه‌غربی را:

عکس یک از کتاب East meets West/Yang Liu

5 Comments

  1. شاهین پاسخ

    ممنون آبراهام.
    یه سری اصطلاحات وارد کنم به اون کامنت بالایی. اون سایت xkcd.com هست اسمش. که اشتباه تایپ کردم (اسم سایت معنای خاصی نداره و میگن ماجرا اینه که آقای کارتونیست تصمیم میگیره که اولین چیزی که تایپ کرد و ثبت نشده بود رو به عنوان اسم سایت انتخاب کنه که اون xkcd از آب دراومده). راستی الان هم که بررسیش کردم آخرین کامیکش رو باید به خانم عصاران تحویل بدی (http://xkcd.com/1639) -در ضمن به توضیح عکس (وقتی اشاره گر روشه) هم باید دقت کنی. در مورد اون قسمت هشتم سریال ریک و مورتی بهتر کل سیزن رو ببینی چون برای فهمیدن قسمت هشتم یه رفرنس به یه قسمت دیگه داره. پس …
    خوش باشی

  2. داور پاسخ

    آفرین به این حسن انتخاب شما. اگر میتونید درصبح جمعه تون موسیقی نوستالژیک خودمون از دهه پنجاه رو کمی بیشتر در برنامه هاتون بگنجانید٫ بقول خودتان ( نه این که الان شیفته این موسیقی باشم اما راحت‌تر گوش می‌کنم تا سال‌ها قبل) احساس خوبی به آدم دست میده. ممنونم

  3. شاهین پاسخ

    به! سلام آبراهام.
    بازم ار اس اس کار نکرده ها. اسکریپ اکس ام ال رو که چک کردم دیدم جدیدا تولید نشده. دستی تولید میشه؟ اها راستی فیدلی میگه شما حدود 600 دنبال کننده دارید که از طریق این آر اس اس دنبالتون میکنن. بله میدونم خیلیاشون دیگه تو فیدلی فعال نیستن و معدودی کلا در قید حیات نیستن لابد. ولی هنوز رقم صفر نیست. میدونی چی میگم.
    هرچند -درحال خنده- خواستم به اون فرمول خطی گیر بدم به خصوص وقتی به واحد “اهمیت خبری حادثه” فکر کردم؛ ولی خب تمام قد می ایستم و کلاه از سر برمیدارم. اون وسط-مسطا باور داشتم که این همه خوبی از لیبرال آرت بیرون نمیزنه و به یه جایی وصله. (با اشاره ای به اخطار پایین کامیک های kxcd.com).
    این کامنت بالایی از مفلحون تشریف داره مثل اینکه. خوب گفته. خوشم اومد. یه جایی وسطای فصل یک سریال “ریک و مورتی” که واقعا خوب تولید شده و پیشنهاد میکنم (البته تاکید زیادشون روی معنای محتوا و تلاش زیادشون برای چپوندن عمیق معنا یه ذره آدم رو دلزده میکنه. که خب با این وضعیت اینترنت و منابع اطلاعاتی؛ برای اینکه نگاه منتقدا رو مدتی مشغول کنی تا کمتر گیر بدن شاید ناگزیره. لابد.) مورتی به خواهرش میگه “لطفا نرو. رفتن چیزی رو حل نمیکنه. وجود هیچ کس با برنامه و هدف نیست. هیچ کس به هیچ جا تعلق نداره. همه میمیرن. بیا بریم تلویزیون ببینیم” (اگه متوجه نشدی چی شد و چرا اینقدر گنگه. باید اون قسمت رو ببینی که از بهترینهای فصل اوله. اسمش رو سرچ میکنم میگم.)
    اون “مربوط باستک” خب؛ خیلی خوب از کار در اومده. یه جاهایی مثل ایران یا مثلا مصر آدم وقتی مردم رو میبینه فکر میکنه یه شکافی هست ولی واقعیت این هست که اگه آدمها نخوان از هم فاصله بگیرن و فقط به همدیگه نگاه کنن مثل راوی همین ترانه به این نتیجه میرسن که آخر سر “اتاری مافی فرق بینی و بینهم” -ترانه البته پر از طعنه به آدمهای ظاهرگرا و نمایشی ست که توی جمع های خودمون میبینیم (خواننده تو پارتی باهاشون برخورد داشته). کلا اون آلبوم گروه خوبه.

    – اسم اون قسمت rixty minutes بود و قسمت هشتم از فصل اوله.

    1. آبراهام متوهمیان Post author

      سلام شاهین، ممنون که گفتی. مشکل از به‌روزشدن WP Super Cache بود که با یک هُل درست شد. فید ما رو اینجا بهتر میتونی دنبال کنی: http://feeds.feedburner.com/gooshe
      سریال رو ندیدم، سعی می‌کنم ببینمش. اون فرمول خطی رو هم ببخش که زیاد پیچیده نیست.

  4. نیکو پاسخ

    والله ما هم در ادامه‌ی مسیرِ مدارِ کذایی، با یه ذره گردش به پایین، در تبعیدی خودخواسته افتادیم نزدیکای خلیج معروف و مدرک‌مون رو که گذاشتیم درِ کوزه، هیچ؛ با «نه شرقی نه غربیِ آب‌زیرکاه» به تمامِ روش‌های مصالحه‌جویانه و مسامحه‌خواهانه‌ی ممکن، داریم دست و پنجه نرم می‌کنیم و نمی‌دونیم دیگه باید چه گِلی به سر بگیریم از دست روزگار و آدماش

    می‌ریم گوشه رو گوش کنیم…

نظر شما