الان که در حال گوش کردن به صبح جمعه با گوشه هستید، چه فکر و ذکری دارید؟ به حل کدام مشکل جهان فکر میکنید؟ دلتان برای چه کسی تنگ شده؟ در حال انجام چه کاری هستید؟ چه میخورید و هزاران سئوال دیگر!
آهنگهای جمعه صدوچهلوپنجم در ساوندکلاد گوشه:
آهنگهای این جمعه در یوتیوب:
دیروز که داشتم این لیست رو گوش میدادم ذهنم درگیر یکی از بیمزه ترین چلنجهای جاری کاری بود. واقعیت اینه که هرچند معلمی شغل انبیاست (که کم اند معلمان. سلام آزاده خانم) و طبیبان ملائک خدا؛ این وسط مهندسا از قدیم و ندیم شغلی شیطانی داشته اند (دیگه من از آلکمی و فراماسون نگم). البته در این روزگار طبیبان و سیاستمداران از فرشته بودن (که درک میکنم خسته کننده باشه) خسته شده اند و به جرگه ی خون آشامان و زامیبیان درآمده اند. مهندسی فقط ساده کردن حقایق و واقعیات نیست؛ در حقیقت Tradeoff و قرارداد با شیطانه. برای همین من دیروز طبق سفارش مادر گرامی یه انشالله گفتم، دعایی به درگاه الهی نمودم و در آخر دست در دست شیطان نهادم که مثل همیشه موفقیت آمیز بود. در مورد حل مشکل جهان با این مقدمه فکر نکنم انتظار خاصی از من باشه.نه؟! واقعیت اینه که بعد از این همه سال من خودم رو تو چیزهایی خیلی خوب و قابل دیده ام که کم کم امیدم رو از قهرمان بودن به دور کرده. یه بار تو یه گروهی که عضو بودم و از بهترین کامیونیتی های فیلد من در اینترنت هست؛ یه پیشنهاد کاری گرفتم که خیلی ذوق زده شده بودم و سعی کردم خیلی خوب انجام بدمش و وقتی انجام دادمش در زمان تحویل و تست کار متوجه شدم که کاری که انجام داده ام برای یک سایت … مورد استفاده قرار گرفته. اولش که برام جذاب بود که این سایتها به تکنولوژی روز اهمیت میدن ولی بعدش که سایت رو بالا پایین کردم دیدم اتفاقا از اونهایی ست که در دسته سایتهای بد دسته بندی می شود. و دیگه هیچ وقت بهش توجه نکردم تا یه بار که با دوستان در مورد موارد با کیفیت این موضوع حرف میزدیم. یکی از بچه ها اسم اون سایت رو گفت و من یه دفعه یه نوری در دلم روشن شد -به هر حال یه جورایی یه مشکلی رو حل کرده بودم. و حتی وقتی گفتم که اون سایت داغون و افتضاحه ترجیح دادم هیچ آلترناتیوی نگم و فقط بگم با پهنای باد کم هم کیفیتش بد نیست هنوز. همین. دقیقا اون لحظه نبود ولی فکر میکنم لحظه مهمی بود که بدونم من گاندی یا محمد نیستم. البته من از کودکی با داستان پیامبران و قدیسان بزرگ شدم و نمیدونم چرا از همون بچگی از موسی خوشم میومد. به هر حال آدمای خیلی خیلی بزرگی هستن این دور و بر که من خیلی دوستشون دارم و همیشه سعی میکنم که بخونم و یاد بگیرم و از تکرار حرفاشون اصلا ناراحت نمیشم و اتفاقا اعتقاد دارم انسان مخ تعطیل و احمقه و نیاز به تکرار تقریر داره. ولی آخر سر اونها رو به شرق دور ارجاع میدم که من تو این کارا خیلی خوبم. من یه لوله کشم. یه برق کش. جاده کش. اینا رو خیلی خوب انجام میدم تا شما سریع برونی و آقا رئیس راحت کنترلت کنه تا هر دوتون سرگرم باشید. و از این خوشحالم. کارم خیلی مسخره اس تصور یه ویلن سینمایی نداشته باشید. خیالتون راحت کار شما از مال من بهتره.
اون ترانه ی لیسی داره حرفای من رو تکمیل میکنه و خوبه. ولی خب معناگرایی برای گرفتن جایزه است و اینجا کسی جایزه نمیده به من. پس به بث اند جو به عنوان بهترین ترانه رای میدم که عالیه.
دلم تنگه خب و اشتها ندارم که چیزهایی بخورم. شاید چیزکی.