فرنان لژه، نقاش و مجسمهساز فرانسوی معتقد بود «تنها به صِرف درهمشکستن شکل یک شئ یا کشیدن مربع زرد و قرمز در وسط بوم، نمیشود کسی را مبتکر و صاحب سبک دانست، بلکه اصالت او در این حقیقت نهفته است که بتواند روح خلاق این جلوههای بیرونی را دریابد و منعکس کند.» خلاصهای از مقاله «دستاوردهای معاصر در نقاشی» را بخوانید که از نوشتههای فرنان لژه است که در جلد دوم کتاب هنر و اندیشههای اهل هنر، با ترجمه مینا نوایی چاپ شده.
لژه معتقد بود چون زندگی جدید ایجاب می کند، بیان تصویری هم تغییر کرده. او زندگی افراد خلاق جدید را بسیار پیچیدهتر و پرشورتر از افراد سدههای پیش و برداشتهای حسی انسان امروز را بسیار بیشتر از برداشت های هنرمند قرن هجدهم میدانست.
درسـت بـه همان اندازه که زبان ما پُر از نشانههای مختصر و مفید و کلمات اختصاری شدهاست، فشردگی و متراکمشـدن تـصاویر نـو، تنوع آنها و شکستهشدن شکلهای مرسوم هم نتیجه همین است.
هیچ شـکی نـیست کـه تحول وسایل حرکتی و افزایش سرعت آنها، عامل مهمی در ایجاد نحوه جدید مشاهده بوده اسـت.
بـسیاری از آدمـهای سطحینگر در مقابل این تصاویر، هیاهو میکنند و آنها را«آشوبطلبانه» میخوانند ولی اینها کسانی هستند که قـادر بـه درک روند تحول زندگی نو که در نقاشی ثبت میشود، نیستند. آنها اعتقاد دارنـد کـه نـقاشی، ناگهان زنجیره تداوم و توالی خود با گذشته را گسسته، در حالیکه اصولا نقاشی هیچگاه تـا ایـن حد واقعگرا و وابسته به عصر و زمانه خودش نبوده است. نوعی از نـقاشی واقـعگرا بـه مفهوم مطلق آن آغاز شده است…
درهرحال تـغییر و تـحول، ایجاد شده است و به پیش مـیرود و بورژوازی متوسط، همچنان پایـبند مـفاهیم تزیینی و رنگبهرنگ خود مانده اسـت. مـهمانخانه قرمز و اتاق خواب زرد، تا مدتها -بهخصوص در شهرستانها- همچنان مظهر خوشسلیقگی باقی خـواهند مـاند. تضاد، همیشه باعث ترس مـردم آرام و راضی شدهاست و تـا حـد امکان سعی میکنند آن را از مـحل زندگیشان دور کنند. از مشاهده ناسازگاری و اختلاف برخی آگهیهای تبلیغاتی، ناخوشنود، و به همان اندازه سـعی مـیکنند تا زندگیشان منظم و به دور از هرگونه بـرخوردهایی چـنین سخیف و زشـت بـاشد. هـنرمند، هرگز به چنین جاهایی پا نمیگذارد چون حقیقت در چنین مکانی پنهان و سرخورده است؛ هرچه مانده، شیوههاست که هنرمند بـیهوده سـعی در آموختن چیزی از ورای آنها دارد.
واقعا نمیدانم که فرق مـوضوع نو و کهنه چیست؛ تنها چیزی که به نظرم وجود دارد، برداشتهای گوناگون از هـر موضوع است. چون لوکوموتیو، اتومبیل، یا آگـهیهای تـبلیغاتی، همه برای ایجاد شکلی از حرکت مناسبند و همه ایـن تـلاشها (برای ترسیم شکلهای حرکتی نو) ناشی از محیط و شرایط جدید هستند. ولی شاید ترجیح دهـید کـه به جای این لوکوموتیوها و مـاشینهای جدید، پیـشپاافتادهترین و خـاکخوردهترین مـوضوع عالم یعنی بدن برهنه را در کارگاهتان نـقاشی کنید چون قرار دادن این ماشینها در کارگاه کار سادهای نیست. درهرحال همه ایـنها شـیوههای مختلف کار است، آنچه اهمیت دارد، نـحوه استفاده از آنهاست.
عکس یک: گل قدم زنان، از اینجا
نظر شما