گاهی که خیلی شاد و خوشحال هستید و هیچ دغدغهای خیالتان را ناآرام نمیکند، احتمالا ناگهان به فکرتان میرسد، شاید قرار است اتفاقی بیفتد… شاید این خوشی موقتی است، شاید قرار است اتفاق بدی بیفتد و شاید و شاید و …
آکیل شارما نویسنده هندی _ آمریکایی از این دسته آدمهاست. وقتی جایزه ادبی فولیو را برای کتاب «خانواده من» گرفت و از او پرسیدند چه
احساسی داشتی؟ گفت اولین احساسی که سراغش آمده شرم بوده: «میخواستم گریه کنم، انگار کار بدی کردهام.»
اخیرا در مصاحبهای گفته دلیل امتناعش از «شادی و شاد بودن» نوعی انورکسیا است که تصمیم میگیری چیزی نخوری.
در این حالت تصمیم میگیری شاد نباشی: «من ترجیح میدهم در حالت گرسنگی باقی بمانم، چون آن وضعیت را میشناسم و برای من راحتتر است.»
کتاب اول او جایزه ادبی پن/فالکنر را برد و بیشتر داستانهای کوتاهش هم در مجله نیویورکر چاپ شدهاند.
«خانواده من» دومین کتاب او در باره یک خانواده هندی است که به آمریکا مهاجرت میکنند. دلیلش امید به زندگی بهتر است
[alert type=secondary close=no]
آجی، راوی داستان هشت سال دارد و هر روز با بیرجو برادرش که .چهار سال از او بزرگتر است در خیابانهای دهلی کریکت بازی میکند
پدر آنها یک سال است که به آمریکا رفته تا شرایط بردن خانواده را فراهم کند. تا این که برایشان بلیت میفرستد.
زندگی در آمریکا، زندگی در دنیای ناآشنایی است و تطبیق دادن شرایطش با زندگی که در هند داشتند، برای اعضای خانواده سخت است.
امید پدر به بیرجو است که دانشآموز موفقی است.
برادر بزرگتر موفق میشود که بورس تحصیلی یک دبیرستان معروف را بگیرد، اما پیش از شروع سال تحصیلی در شیرجهای به کف استخر، میخورد و دچار آسیب مغزی میشود و به کمایی طولانی مدت میرود.
با کمای او امیدهای خانواده و رویای زندگی آمریکایی هم به باد میرود.
داستان این کما و این که چطور از او مراقبت میکنند، از بین رفتن روابط خانوادگی و دعواهای پدر و مادر و حجم تنهایی و فشاری که به آجی هشت ساله وارد میشود، گاهی اوقات بیش از حد تصور است.
روابط آجی با پدر و مادرش و برادر در کما، خواننده را راحت نمیگذارد. پدر الکلی است، مادر دست به هر کاری میزند تا شاید پسرش به هوش آید و در شرایط کسی سراغ پسر کوچک خانواده نمیرود
آجی گاهی اوقات فکر میکند اگر برادرش بمیرد، او تنها فرزند خانواده میشود؛ گاهی خوشحال از این فکر و بیشتر مواقع از چنین فکری شرمسار. او با ‘خدا’ وارد مکالمه میشود. خدای او بیشتر شبیه سوپر من است تا کریشنا.
[/alert]
کتاب احساساتی نیست. نثر ساده، روان و راحتی دارد. آجی کوچک، راوی قصهای است که گاهی بیش از حد دردناک میشود. گاهی نیز خندهدار میشود اما خندیدن وسط آن همه تلخی احساس عذاب وجدان به خواننده میدهد.
چکیده:
[schema type=”book” url=”https://www.goodreads.com/book/show/22253764-family-life” name=”Family Life” description=”خانواده من دومین کتاب آکیل شارما درباره یک خانواده هندی است که به امید زندگی بهتر به آمریکا مهاجرت میکنند. اما با به کما رفتن یکی از فرزندانشان در اثر یک حادثه زندگی آنها تغییر میکند.” author=”Akhil Sharma” publisher=”W. W. Norton & Company ” pubdate=”2014-01-01″ edition=”یکم – ۲۴۰ صفحه” isbn=”0393350606″ paperback=”yes” ]
بالاخره یک گوشه ای در دنیا پیدا شد که گوشه دنجی باشد برای رهایی و مهم تر از همه فکر کنی خب خوشبختانه شبیه به منهم پیدا شد …ما همه هم که یه جورایی کشته مرده شباهت پیدا کردن …یا حداقل برای من اینطور بوده …کتابها و موزیک و جاها و طعمهای گوشه مرا خوشحال میکند …تنهاییم زیاد تو چشم نمیزنه ..با خودم میگویم در این گوشه هستنند کسانی که الفبای روح منو میدونند هر چند مجازی هرچند نادیدنی اما بسیار درک کردنی ….
از معدود سایتهای فارسی هستید که که دنبال میکنم و چیزهای زیادی از پیشنهادهاتونو خواندم و دیدم و شنیدم و پختم اما تنبلی کردم تشکر کنم.