کتاب اینگونه شروع میشود «من پدر را به طبقه بالا منتقل کردم» و با جمله «من تنها هستم» به پایان میرسد.
وقتی برادر دوقلوی هنگ در یک تصادف رانندگی کشته میشود، هلمر مجبور میشود به مزرعهشان برگردد و جای برادرش را برای اداره آن به عهده بگیرد.
هلمر در نوزده سالگی به آمستردام رفته تا زندگیاش را تغییر دهد. در دانشگاه شروع به خواندن ادبیات کرد اما مرگ برادر دوقلویش به رویایش پایان داد و مجبور شد، جایی برگردد و کارهایی را انجام دهد که از آن متنفر بود. (مثل شیردوشیدن).
هلمر جرات مخالفت با پدرش را نداشته. به مزرعه برگشته و به همین دلیل از پدرش متنفر است.
بعد از مرگ برادر دوقلویش، مادرش هم میمیرد و بعد از بیماری پدر او مجبور است همه کارها را انجام دهد. از کارهای مزرعه تا تمیز کردن خانه و رسیدگی به پدرش.
ابتدای کتاب، هلمر که به میانسالی رسیده، پدرش را که بیمار است به طبقه بالا منتقل میکند و تغییراتی را در خانه شروع میکند. اتاقها را رنگ میکند، مبلمان خانه را عوض میکند و … شاید از این راه امیدوار است، بتواند تغییری در زندگیاش ایجاد کند.
آدمهای زیادی در اطراف خانه و مزرعه هلمر وجود ندارند. افرادی که گهگاه در کتاب حاضر میشوند، آدا، زن همسایه و دو پسرشاند که همسایگان هلمر هستند و البته شوهر او که همیشه تنها اسمی از او در داستان دیده میشود و هیچ وقت آفتابی نمیشود.
هلمر چندان احساسی از خود نشان نمیدهد، تمایلاتاش را بیان نمیکند. تلخ است و گاهی این تلخی در رفتار با پدر بیمارش دیده میشود.
به هیچ کس درباره پدرش خبری نمیدهد، برای درمانش دکتری خبر نمیکند و بعضی وقتها به پدرش گرسنگی میدهد. میشود حتی گفت با پدرش، پدرکشتگی دارد و بعضی وقتها آرزوی مرگش را میکند.
هنک، برادر دوقلویش عزیزکرده پدر بوده و او برای پدرش چندان مهم نبوده. حداقل تا زمان مرگ یکی از دو قلوها.
دو برادر به هم نزدیک بودند تا هنک دوست دختری پیدا کرد که پس از مرگ او به دلیل اختلاف با پدرش مزرعه را ترک میکند.
اما سر و کله او سالها بعد دوباره پیدا میشود. او از هلمر میخواهد پسرش را که اسمش هنک است، برای مدتی به مزرعه بفرستد تا بزرگ و آدم شود. چون پسرش نمیداند با زندگیاش چه بکند.
ورود هنک جوان بر زندگی هلمر اثر میگذارد. احساسات سرکوب شده عیان میشوند، تنهاییاش تشدید میشود.
در بخشهایی از کتاب (پس از ورود هنک جوان) احساس میشود جرقههایی از هومواروتیسم میان هنک و هلمر وجود دارد اما این احساسات برای لذت بردن نیست، بیشتر برای پر کردن جایی خالی است، جای خالی احساساتی که برای سالها سرکوب شدهاند.
هلمر میداند که تنهاست. امیدوار است که شاید با مرگ پدرش، زندگیاش تغییری بکند اما خواننده میداند که با توجه به شخصیت هلمر، این وضع تغییری نمیکند.
شناسنامه کتاب:
[schema type=”book” url=”http://en.wikipedia.org/wiki/The_Twin” name=”همزاد” description=”کتاب «همزاد» (با نام اصلی هلندی آن بالا همه چیز آرام است) داستانی است درباره یک مرد تنهای میانسال در هلند؛ داستانی درباره تنهایی.” author=”خربراند باکر” publisher=”Cossee” pubdate=”2006-01-01″ edition=”یکم – ۲۵۶ صفحه” isbn=”1846551374″ hardcover=”yes” ]
نظر شما