موریس سنداک، نویسنده آمریکایی در یکی از مصاحبههایش گفته که یک بار از یک پسر بچه، کارتی دریافت کرده بود که روی آن را نقاشی کرده بود.
موریس سنداک عادت داشت که به همه نامههایی که کودکان برایش میفرستند جواب دهد. او در پاسخ برای این پسر بچه کارت پستالی با طرحی از یکی از موجودات کتاب معروفش سفر به سرزمین وحشیها فرستاد و روی آن نوشت «جیم عزیز، کارتت را خیلی دوست داشتم.» چندی بعد مادر این پسر بچه برای موریس سنداک نامهای فرستاد و گفت «جیم، کارت شما را آنقدر دوست داشت که آن را خورد».
موریس سنداک در این مصاحبه گفته «این یکی از بهترین تعریف و تمجیدهایی بود که شنیده بودم. این پسر بچه اهمیتی به این موضوع نداد که کارت پستال با نقاشی من همراه است. او کارت را دید، خوشش آمد و آن را خورد».
گوگل، دو روز پیش، به افتخار موریس سنداک این انیمیشن را روز تولد او، در «گوگل دودل» منتشر کرد:
موریس سنداک یکی از معروفترین (و غرغروترین) نویسندگان و تصویرگران ادبیات کودک و نوجوان، مثل بقیه نویسندگان کودک و نوجوان و شاید هیچ نویسنده دیگری نبود.
از پدر و مادری یهودی تبار لهستانی در بروکلین آمریکا متولد شد. در مصاحبههایش دوران کودکیاش را دوران چندان لذت بخشی ندانسته و دلیل آن را هم کشته شدن بسیاری از اعضای فامیل در جریان هلوکاست (کشتار یهودیان) گفته است.
برای بیش از چهل سال در کِنهتیکِت به همراه یوجین، شریک زندگیاش و هرمان سگش که به دنبال هرمان ملویل این اسم را گرفته بود زندگی کرد.
برادرش که چهار سال از او بزرگتر بود، هم به نویسندگی و تصویرگری کتاب کودک میپرداخت و موریس سنداک آخرین کتابش را با نام کتاب برادر من برای جک سنداک، به یاد برادرش نوشته. کتاب موریس سنداک ادای احترامی است به آدمهایی که بر زندگی او تاثیر گذاشتهاند به خصوص برادرش.
داستان، فضای تیره و تار و غمناکی دارد، در باره از دست دادن و دیدار دو باره است.
در یک نیمه شب زمستانی جدیدترین ستاره در آسمان با زمین برخورد میکند و باعث جدایی گای و جک، دو برادر میشود. جک به منطقهای سردسیر و یخ زده پرتاب میشود، جایی که دماغش از شدت سرما یخ میزند. گای هم در لانه یک خرس قطبی فرود میآید. برای برادرش، جانش را تقدیم میکند و خرس قطبی او را قورت میدهد و او وارد جهان دیگر میشود و در نهایت برادرش را که خیلی بیشتر از خودش دوست داشت مییابد.
موریس سنداک پس از مرگ برادرش گفته بود که میخواستم برای او کار بزرگی بکنم و بعد از چند سال شعری نوشتم که خیلی تیره و تار بود. البته خود او همیشه گفته بود که در اصل برای بچهها نمینویسد و سعی هم نمیکند آنها را خوشحال نگه دارد.
عکسهای بیشتر
[schema type=”person” name=”موریس سنداک” jobtitle=”نویسنده و تصویگر کتاب کودک” url=”http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3_%D8%B3%D9%86%D8%AF%D8%A7%DA%A9″ description=”نویسنده آمریکایی و تصویرگر ادبیات کودکان که بیشتر برای نوشتن کتاب «جایی که وحشیها هستند» شناخته شده. این کتاب پرفروش کودکان، در ایران به نام «سفر به سرزمین وحشیها» ترجمه شده است.” bday=”1928-06-10″ city=”نیویورک” state=”بروکلین” country=”US” ]
من هم جای ناشر بودم کارهاش رو چاپ نمی کردم. ترسناکه خب :)
تصویرگر کودک باید بچه ها رو دوست داشته باشه.
یه فیلم هم از کتابش ساختن که تی. وی ایران هم پخش کرده.
این کتاب و تصاویرش را باید از نظر بچه ها ببینید. شاید در نگاه اول ترسناک بیاید ولی بعضی وقتها گفتن یک جمله در کتاب روی بچه ها اثر عجیبی دارد و جالب اینکه اینها از نظر بچه ها بیشتر خنده دار هستند تا ترسناک. پسر من عاشق این کتاب است و ۳ کودک دیگری هم که این کتاب را برایشان خواندم در نهایت دوست نداشتند وحشی باشند و هیچ یک هم ترسی احساس نکردند.