داستان در شهری بینام میگذرد، شهری که میتواند در هر نقطهای از دنیا در اواخر قرن بیستم یا سالهای اولیه قرن بیست و یکم باشد.
زمانی که مردم در خوابند، کودتا میشود و صبح، نظامی حاکم است که بر همه چیز کنترل دارد و محدودیتهای وسیعی اعمال میکند.
دولت، با یک سری عملیات مخفیانه و پنهانی، عده زیادی از مردم را ناپدید میکند. شبها در این شهر بینام، مقررات منع آمد و شد برقرار میشود و مردم شهر مجبور هستند برای این که جانشان امن بماند، با فرا رسیدن تاریکی، در خانههای خود باقی بمانند.
البته زمان مشخصی برای مقررات منع رفتوامد اعلام نشده و دولت اعلام میکند که شهروندان خوب، شب را در تختخواب خود میگذرانند.
اغلب روزها، اجسادی در خیابانها دیده میشوند. پلیس یونیفرم بر تن ندارد و هیچ کس خبر ندارد که چه کسی مامور برقراری نظم و قانون در شهر است.
افرادی که مظنون به مخالفت با سیستم هستند، ناپدید میشوند و در مقابل، آنهایی که احتمال داده میشود، خبرچین باشند یا پلیس مخفی، به نحوی کشته میشوند. جنگ پنهانی میان شهروندان و نظام حاکم در جریان است.
دنیای کتاب، دنیای عجیب و غریبی است.
ویلیام درایسدیل، ویولونزن قهار سابق، با مولی دختر هشت سالهاش زندگی میکند و با او از راه زبان اشاره ارتباط برقرار میکند. لویئزا، زن ویلیام از جمله ناپدیدشدگان است و او برای این که به این جمع اضافه نشود، مراقب حرفها و رفتارش است. دلیل این که ویلیام دیگر ساز نمیزند این است که حکومت جدید، موسیقی را ممنوع کرده است.
او هر روز با دخترش بازیهای مختلف میکند، معما حل میکنند و به نحوی سرش را گرم میکنند.
شغل جدید ویلیام، نوشتن متون روی سنگهای قبر است. او هر روز سراغ مشتریها میرود و با مشورت با آنها نوشته روی سنگ قبر را آماده میکند.
یک شب، ویلیام در زمان ممنوع، به دیدار دوستی میرود که مدتهاست او را ندیده و احتمال دارد از زنش خبری داشته باشد. مولی را نزد آقا و خانم مسن همسایه میگذارد و تنش داستان از اینجا شروع میشود. خواننده نگران جان ویلیام و آینده مولی میشود.
آقای مسن همسایه قبلا عروسکگردان بوده و مولی به کمک او، نمایشی را که نوشته، ترتیب میدهد.
مولی نگران بازگشت پدرش به خانه است، با عروسکهای موجود، داستانی را روایت میکند. داستان گذشته و آینده خانوادهاش.
ساعت خاموشی نوشته جسی بل، نویسنده آمریکایی
نظر شما