مرگ دروغی بيش نيست

داستان آشیل را خیلی‌ها از بچگی شنیده یا خوانده‌اند، چه با ایلیاد و چه با فیلم‌هایی که در این باره ساخته شده،  با نحوه مرگش آشنا هستند و با پاشنه پای او که تنها نقطه ضعفش بود.

مادلین میلر، نویسنده آمریکایی در سال ۲۰۱۱ داستانی بر اساس داستان زندگی آشیل به نام ترانه آشیل نوشت که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌ها طی یکی دو سال اخیر بوده و جوایزی مثل جایزه ادبی اورنج را هم برده است.

داستان در باره عشق آشیل و پاتروکلوس است. پاتروکلوس پسر یکی از شاهزادگان یونان باستان است که مرتکب قتل غیر عمد می‌شود و پدرش او را به فتیا (پتیا) تبعید می‌کند و او که از دربار پدر طرد شده باید در دربار پدر آشیل به طور عادی روزگار به سر کند.

آشیل تمام خصوصیاتی را که پاتروکلوس فاقد آن بوده، داراست. مادرش یک الهه است، موهای طلایی رنگی دارد و خوش قد و قامت است و چهره زیبایی دارد.

کم کم آشیل او را زیر بر و پال خود می‌گیرد و به تدریج دوستی بین آن شکل می‌گیرد.

روابط این دو اما به رغم ناخشنودی تتیس، مادر آشیل که الهه دریا است و از پاتروکلوس متنفر، عمیق‌تر و عاشقانه می‌شود.

در این میان خبر می‌رسد که هلن اسپارتی  ربوده شده و مردان یونان تصمیم می‌گیرند برای آزادی او تروا را به محاصره در آورند. آشیل هم بر خلاف هشدارهایی که به او داده می‌شود برای کسب نام و اعتبار به این جنگ می‌پیوندد.

پاتروکلوس که میان هراسش از سرنوشتی که در انتظار آشیل است و عشقش به او گیر افتاده، همراه با او عازم می‌شود.

او راوی داستان است. از عشقش به آشیل می‌گوید و از این که می‌داند چه سرنوشتی در انتظار اوست عذاب می‌کشد.

پاتروکلوس تلاش می‌کند آنچه را که خدایان از قبل گفته‌اند تغییر دهد اما تلاشش نتیجه‌ای را که او دنبال آن است، در پی ندارد.

روایت مادلین میلر از داستان جنگ تروا که همه از آن و سرنوشت قهرمانانش آگاهی دارند، رنگ و روی جدیدی دارد و خواننده از همان ابتدا جذب آن می‌شود و با ولع آن را دنبال می‌کند.

ویدیوی کوتاه معرفی کتاب:

2 Comments

نظر شما